بررسی و نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس

[ad id='39844']

نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس

کافه سینما– امیر قادری: حوزه قدرت دیوید فینچر است، اما با وجود همه تحسین‌ها، جزو قدرتمندترین آثارش نیست. یک سریال برای موضوع مورد علاقه استاد: خواندن یک ذهن غیرعادی. یک ذهن غیرعادی که هوش، و خارج زدن نسبت به استانداردهای اجتماعی، دو وجه اساسی‌اش هستند. از هفت تا فایت کلاب، بعدش زودیاک و شبکه اجتماعی و دختر گمشده، این ایده را دنبال کرده؛ و حالا به نظر می‌رسد پس از اوج زودیاک و شبکه اجتماعی، دیگر قدرت اولیه را ندارد.
امیدوار بودم زمان طولانی یک سریال ده قسمته نتفلیکسی به نفع‌اش تمام شود. این جا فینچر زمان زیادی برای کنکاش درون این قبیل ذهن‌ها دارد. [می‌دانم که از جو پنهال به عنوان کریتور این سریال نام برده شده؛ اما این پروژه‌ای است که فینچر از سال ۲۰۰۹ که به اچ بی او ارائه‌اش کرده، دنبال‌اش بوده و حالا هم به اندازه کافی مولفه فرمی و مضمونی دارد که بخشی از دنیای او باشد] اما چندپارگی وحشتناکی بر متن مجموعه حاکم است. مگر این که به عنوان آغازی برای یک مجموعه مفصل چند سیزنی در نظرش بگیریم؛ که قرار باشد این مایه‌های پراکنده، بعدن به سرانجامی برسند. وگرنه در این فصل اول، گاهی شخصیت دو کارآگاه اصلی در مرکز توجه قرار می‌گیرند، یا در مقطعی به یک سریال جنایی تبدیل می‌شود که درآوردن راز پرونده و شناختن قاتل، نقطه مرکزی آن است، و در مواردی به نظر می‌رسد که ایده مرکزی، یعنی رفتارشناسی مجرمان، بحث اصلی شده. همین است که گاهی، بعضی از داستان فرعی‌هایی که به مجموعه تحمیل شده (مثل گرفتاری‌های یکی از دو کارآگاه با همسر و فرزندان‌اش یا ارتباط‌ها و رقابت‌های میان گروه سه نفره و بعدن چهار نفره واحد مطالعه جرائم) در سطح کیفی باقی مجموعه به نظر نمی‌رسند. همین شلختگی در متن است که بعضی شگردها و تمهیدهای فینچری، از جمله تغییرات جزیی در فضا، مثل اضافه و کم کردن چند درخت از طریق جلوه‌های ویژه دیجیتال، را کم اهمیت جلوه می‌دهند. برای چنین متن‌ای، چنین وسواسی، اهمیت چندانی ندارد. به خصوص که بعضی از این ایده‌های محیطی، مثل حرکت یک هواپیما بالای سر کارآگاهان در فرودگاه، رو و مشخص و دم‌دستی به نظر می‌رسند و تاثیر همیشگی‌شان در آثار فینچر را ندارند.

ایده اصلی مجموعه البته مدرن است: این که در اواخر دهه ۱۹۷۰، سال‌های پس از محاکمه چارلز منسون، بحران واترگیت و آشوب رخ داده در دنیا، کارآگاه اصلی قصه تصمیم می‌گیرد جانیان را بهتر بشناسد. آمریکا معصومیت‌اش را از دست داده و تازه دارد برای این جانیان، عنوان مشخصی تعیین می‌شود: “سریال کیلر” یا همان قاتل زنجیره‌ای. از آن سال‌های پرآشوب در قسمت اول مجموعه طوری حرف زده می‌شود که بتوانیم شبیه دنیای امروز قلمدادش کنیم. در چنین شرایطی تلاش برای شناخت بهتر رفتار قاتلان، رمزگشایی از چاه تاریک انگیزه‌های آنان، و مطالعه علمی روی شباهت‌ها و تفاوت‌های زندگی آن‌ها، می‌تواند پیش از هر چیز، تلاشی برای گفتگو به نظر برسد. برای “شناخت” طرف مقابل، و ایجاد دیالوگ. و چالش‌های قصه تازه از این جا آغاز می‌شوند؛ این که می‌بینیم این مجرمان حالا می‌توانند همدلی‌ ما را برانگیزند. این که مرز میان پلیس و مجرم، کمرنگ‌ و کمرنگ‌تر می‌شود (در مشخص‌ترین نمونه‌اش، ارتباط جنسی میان کارآگاه اصلی و زن زندگی‌اش، گاهی از جنس همان هنجارشکنی مجرمان به نظر می‌رسد). اصلن مرز بین مجرم بودن و بیگناهی کجاست؟ این که کم کم، پلیس‌های داستان، لااقل در مواردی، تبدیل به هیولاهای مورد مطالعه‌شان می‌شوند.

می‌بینیم آن‌ها هم می‌توانند اشتباه کنند: بالاخره آن ناظم مدرسه که به شکل بیرحمانه‌ای توسط کارآگاه هولدن فورد حذف شد، گناهکار بود یا نه؟! به خصوص که سوژه مورد مطالعه، انسان‌ها هستند. گیریم مجرم‌ترین‌شان. و همین باعث می‌شود که دستاوردهای واحد جرم‌شناسی، شکننده‌تر از باقی تحقیقات به نظر برسند. اما گفتم، مشکل اصلی این است که مجموعه در کلیه دقایق‌اش، در حد ایده مرکزی سطح بالایش باقی نمی‌ماند. و فراز و فرودهای بسیاری را تجربه می‌کند.

این را مقایسه کنید با دیگر سریال کارآگاهی تحسین شده این سال‌ها: مجموعه کارآگاه واقعی اثر نیک پیزولاتو، یک‌دست و مهیب. تاثیر حضور ستاره‌ای مثل ماتیو مک‌کوناهی به کنار، رویکرد مشخص مجموعه، و تمرکزش بر موضوع اصلی‌اش: برخورد ابدی خیر با شر، محصولی می‌سازد که فراتر از سریال چندپاره “شکارچی ذهن” قرار می‌گیرد. این درست که مضمون مدرن این سریال جدیدتر، پرداختی فاصله‌گذارانه‌تر نسبت به اجرای پر از احساسات کارآگاه حقیقی می‌طلبد: برخورد با جرم، یک مبارزه ابدی میان مفهوم خیر با شر نیست؛ بلکه می‌شود با جرم، برخورد “علمی”، همچنون یک پدیده قابل تکرار و تحلیل، و از این منظر طبعن قابل پیش‌بینی داشت. اما تفاوت کیفیت و چندپارگی “شکارچی ذهن” فقط از مضمون مدرن‌تر آن سرچشمه نمی‌گیرد. به یاد بیاوریم که کری فوکوناگا همه اپیسودهای فصل اول کارآگاه حقیقی را کارگردانی کرده، و همین، کیفیت یکدستی به آن می‌دهد. (در مقایسه با شکارچی ذهن، که چهار اپیسود ساخته شده توسط فینچر، تفاوت معناداری با دیگر اپیسودهای آن دارد)، ضمن این که نقاط اوج و فرود حساب شده متن کارآگاه حقیقی، با گره‌های گاه قلابی پایان قسمت‌های مجموعه شکارچی ذهن، قابل مقایسه نیست.

به عنوان یک علاقه‌مند فیلم‌های آقای فینچر و بسیاری از محصولات نتفلیکس (که به قول فینچر، بستری که برای تعریف کردن قصه‌های بزرگسالانه ساخته، غنیمت است)، برای دست یافتن به این مجموعه لحظه‌شماری می‌کردم. به خصوص که قصه‌اش در دهه ۱۹۷۰ می‌گذشت، و با توجه به وسواس (اصلن خود این کلمه در سطوح مختلف‌اش، مفهومی مجرمانه دارد یا نه؟!) فینچر در برخورد با جزییات، بازآفرینی مد و لایف استایل دلپذیر آن سال‌ها، می‌توانست به دوست‌داشتنی از آب درآمدن این مجموعه کمک کند. (حواس‌تان به این نکته هم باشد که هر فیلم و مجموعه‌ای که داستان‌اش در آن سال‌ها بگذرد، فرصت دست یافتن به یکی از غنی‌ترین دوره‌های موسیقی تاریخ را برای حاشیه صوتی‌اش پیدا کرده است). اما انتظاراتم به تمامی برآورده نشد. مگر آن که قرار باشد تک‌مضراب‌های پرشمار فصل اول، در فصل‌های آینده کامل‌تر شوند. دیوید فینچر از زمان ساخت زودیاک، به زبان سینمایی ویژه خودش، از طراحی نما گرفته، تا انتخاب بازیگر (جدا از باقی نقش‌آفرینی‌ها، این جا هولت مک‌کالانی در نقش کارآگاه مسن‌تر قصه، می‎‌درخشد) و ضبط گفتگوها رسیده. انتظار ما از این فیلمساز بسیار باهوش اما بیش از این‌هاست. به دو قسمت آخر همین فصل شکارچی ذهن، توجه کنید: در چند سکانس، فینچر نشان می‌دهد از معدود فیلمسازان دنیای امروز است که (همچون بعضی مجرمان بررسی شده در این مجموعه) توانایی کنترل ذهن مخاطبش را دارد. و در مواردی در این‌باره افراط می‌کند: مثل سکانس گفتگو با مجرمی که پرنده‌ای را در دست‌اش نگاه داشته است. برای من اما فینچر، فینچری است که سکانس باز شدن در آسانسور و ورود همسر مرد صدمه دیده از اعمال نظر کارآگاهان، به راهرو را ساخته.. واقعه،‌ به لحاظ دراماتیک ظاهرن کم‌اهمیت است: یک پیرزن بی‌دفاع که دم در خانه کارآگاه داستان آمده تا از او گلایه کند. اما زاویه دوربین، رنگ، صدا، برش‌ها، و از همه مهم‌تر فاصله صورت شخصیت‌ها تا لنز… خون در رگ‌های‌تان خشک می‌کند.

امیر قادری

کافه سینما

 

نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس  نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس  نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس   نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس  نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس   نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس   نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس  نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس نقد سریال شکارچیان ذهن دیوید فینچر محصول نتفلیکس  

 

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *