بررسی کامل فصل سوم سریال دردویل شبکه نتفلیکس

[ad id='39844']

[quote]فصل سوم دردویل هرچقدر در پیدا کردن یک ریتم مناسب و بازگرداندن
آنتاگونیست اصلی اش به میدان دچار مشکل است ،در بخش های دیگر عملکردی عالی
از خود به نمایش گذاشته است[/quote]

 

فصل سوم اندکی پس از پایان مینی سریال مدافعان آغاز میشود . مت مرداک که پس
از ریختن ساختمانی بر سرش به طرز معجزه آسایی زنده مانده برای درمان به
کلیسایی که در آن بزرگ شده است منتقل میشود و دوستانش نیز در حال دست و
پنجه نرم کردن با مرگ او هستند . در حالی که مت باورش به خدا را از دست
داده ، ویلسون فیسک از زندان بیرون می آید و نتیجه نبرد مت با بزرگترین
اعتقاد زندگی اش است .

بزرگترین نقطه ضعف فصل سوم دردویل، ریتم نامیزانش است . سریال در سه اپیزود
ابتدایی که متعلق به بهبود و بازگشت مت است ریتم کندی دارد و بعد از آن به
طور متغیر سرعت داستان کم و زیاد شده و در اواخر فصل دوباره آرام میشود
.ایرادی که در تمام سریال های مارول و نت فلیکس ، حتی آنهایی که از ساختار
۱۳ اپیزودی سریال های این شبکه پیروی نمیکنند، دیده میشود .

فصل سوم در زمینه آنتاگونیست های اصلی اش نیز عملکردی خنثی دارد . ویلسون
فیسک اگرچه یکی از بهترین ویلن های سریالهای کمیک بوکی است اما نویسندگان
آن طور که باید در نشان دادن شخصیت وی موفق ظاهر نشدند . او بیشتر فصل را
در مکانی تحت نظر اف بی ای میباشد و اگرچه تا حدودی سایه اش روی شخصیت های
داستان احساس میشود اما تا اواخر فصل پتانسل واقعی اش را رو نمیکند . نمونه
کوچکتر این موضوع در فصل اول نیز قابل مشاهده بود. در آنجا هم فیسک برای سه
اپیزود ابتدایی از نظرها غایب بود اما سریال در نشان دادن تاثیر او برای
دنیای زیر زمینی خلافکاران آنقدر خوب بود که باعث شد حتی قبل از ملاقات با
او ، حضور یک تهدید بزرگ و ترسناک را با تمام وجود احساس کنیم .

در سوی دیگر ، این فصل به معرفی یکی دیگر از دشمنان بزرگ دردویل یعنی
بولزای نیز اختصاص دارد که حقیقتا یکی از بهترین شخصیت پردازی های
انتاگونیست های مارول را دارد . بولزای شخصیتی است که در کمیک ها سرگذشت
مشخصی ندارد اما اوریجینی که در این فصل برای او در نظر گرفته شده او را به
شخصیت عمیق تری نسبت به ورژن کمیک بوکی خود تبدیل میکند و برخی اطلاعات
موجود از او در کمیک ها ( مانند علاقه اش به بیسبال ) را به زیبایی وارد
روند شکل گیری او میکند . همچنین استعداد او در بکار گیری هر وسیله ای به
عنوان سلاح نیز ضمن وفاداری به شخصیت، استرس خاصی را به صحنه های اکشنی که
در ان قرار دارد اضافه میکند .

اما فصل سوم دردویل هرچقدر در پیدا کردن یک ریتم مناسب و بازگرداندن
آنتاگونیست اصلی اش به میدان دچار مشکل است ،در بخش های دیگر عملکردی عالی
از خود به نمایش گذاشته است . سکانس های اکشن این فصل در کنار فصل اول برخی
از بهترین اکشن های چند سال اخیر تلویزیون را تشکیل میدهند . سکانس ۱۰
دقیقه ای این فصل که در زندان جریان دارد در یک کلام فوق العاده است و نه
تنها از طراحی اکشن معرکه و تعلیق داری بهره میبرد بلکه به خودی خود دارای
داستان است و این ها مواردی هستند که نبرد راهروی این فصل و فصل اول (که به
تلاش دردویل برای نجات دادن کودک دزدیده شده اختصاص دارد ) را به برخی از
بهترین اکشن هایی که تا بحال در تلویزیون دیده شده اند تبدیل میکند .
همچنین این فصل در اپیزود نهایی خود دارای یک نبرد سه نفره بین دردویل ،
کینگ پین و بولزای است که انرژی کمیک بوکی خاصی را به سریال تزریق میکند و
در پس زمینه تقابل عقیده این سه شخصیت را در کنار یکدیگر نشان میدهد .

شخصیت های فرعی نیز هرکدام به اندازه خود از شخصیت پردازی های عالی
برخوردارند. کارن و فاگی ، که از فصل اول جزو بهترین شخصیت های سریال های
مارول و نت فلیکس بودند ، هردو در این فصل از شخصیت پردازی عمیق تری
برخوردارند . اپیزود دهم این فصل که به سرگذشت کارن پیج اختصاص دارد فقط
اطلاعات بیشتری از گذشته او در اختیارمان نمیگذارد بلکه باعث میشود تا
بیشتر از قبل به او اهمیت دهیم . فاگی نیز در این فصل چه از لحاظ کاری و چه
از لحاظ خانوادگی فرصت بیشتری برای نمایش خود دارد و فرصت این را پیدا
میکند تا خود را به شخصیت بزرگتری تبدیل کند .

اما سوخت اصلی جذابیت این فصل نه از شخصیت های فرعی بلکه از شخصیت پردازی
فوق العاده شخصیت اصلی اش تامین میشود. ساختار این فصل براساس تقابل مت
مرداک با چیزی که در تمام عمرش به آن اعتقاد داشته، شکل گرفته است ،
بنابراین بزرگترین مبارزه ای که مت در این فصل پیش رو دارد نه مبارزه اش با
کینگ پین ، بلکه مبارزه با باورهای درونی اش است. داستان فصل در جهات بزرگ
و کوچک چالشی برای اعتقادات مت هستند و حتی زمانی که داستان در حالت آرامش
به سر میبرد نیز اعتقادات او به صورت ضمیر ناخوداگاه اش او را درگیر
میکنند. نشان دادن درگیری درونی مت در این فصل شاید بزرگترین دستاورد
سازندگان در طول سریال باشد که تا نیمه های سوم اپیزود نهایی بیننده را
درگیر خود میکند .

گروه بازیگری این فصل همگی عملکرد درخشانی از خود به نمایش گذاشته اند .
چارلی کاکس در نشان دادن درگیری های درونی مت مرداک و وجه های گوناگون
شخصیت او به قدری فوق العاده است که سرپرستان بخش تلویزیونی مارول باید
بلافاصله او را برای جوایز امی معرفی کنند . در واقع کاکس چنان عملکردی از
خود نشان میدهد که برای طرفداران تجسم زنده دردویل در دنیای واقعی است .
ونیسنت دونافریو ( بازیگر ن ویلسون فیسک ) نیز اگرچه مانند فصل اول فرصت
های بزرگی در اختیارش قرار داده نمیشود اما در تک تک صحنه هایی که حضور
دارد صحنه را از ان خود میکند، مانند اولین صحنه مشترک او با کارن پیج که
در عین آرام بودن یکی از تنش زا ترین صحنه های این فصل است . ویلسون بثل که
از تازه واردان سریال است در کنار کاکس و دونافریو بهترین بازیگران این فصل
را تشکیل میدهد . وی نه تنها در نشان دادن مشکلات روانی مامور بنجامین
پویندکستر ( که در نهایت به بولزای تبدیل میشود ) معرکه است بلکه در نشان
دادن ویژگی های شخصیتی او ( مانند وسواسی بودن ) و زندگی عاطفی اش عملکردی
تمام و کمال از خود ارائه میدهد . دبرا آن وول ( کارن پیج ) و الدن هنسون (
فاگی نلسون ) که به نوعی قهرمانان دوم سریال هستند نیز هرکدام با توجه به
فرصت هایی که در اختیارشان گذاشته میشود عالی هستند .

فصل سوم دردویل بهترین ارائه مارول و نت فلیکس از زمان فصل اول جسیکا جونز
است . اگرچه بی نقص نیست و در زمینه هایی مانند ریتم مناسب مشکلات جزئی
دارد اما از نکات مثبت بزرگی همچون شخصیت پردازی های دقیق و اکشن های نفس
گیر بهره میبرد که باقی سریال های ابرقهرمانی نت فلیکس در فصل های جدیدشان
( و یا مانند آیرون فیست از فصل اولشان ) از رسیدن به آن عاجز ماندند .
اپیزود فاینال این فصل اوضاع را با بازگشت سه شخصیت اصلی اش به کنار یکدیگر
به طور اتوماتیک به فصل اول ریست میکند و با رونمایی از آنتاگونیست جدیدش
ما را در انتظار فصل چهارم میگذارد .

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *