[quote]پلاستیک من یک ابرقهرمان کمیکی است که در ابتدا توسط کمپانی کوالیتی کامیکس خلق و معرفی شد اما بعد از گذشت مدتی، کمپانی دی سی این شخصیت را از آنِ خود کرد و او را در کتابهای کمیک خود به کار برد. [/quote]
پلاستیک من جزو اولین قهرمانانی محسوب میشود که طنز را با خط داستانی اصلی اکشن و ماجراجویی کتابهای کمیک ترکیب کرد. این شخصیت چندین مجموعهی اختصاصی به صورت تنها حضور و برخی اوقات هم با شخصیتهای دیگری مانند بتمن و خیلی از کاراکترهای دیگری که در دنیای بزرگ دی سی وجود دارد، ارتباط داشته است؛ به عنوان یکی از اعضای تیم لیگ عدالت. علاوه بر کتابهای کمیک، شخصیت پلاستیک من در چندین مجموعه تلویزیونی و همچنین بازی ویدیویی اقتباسی هم حضور داشته است؛
پاتریک ایل اوبرایان که یک جنایتکار کوچک محسوب میشد، خود را درگیر یک جریان دزدی در کمپانی Crawford Chemical Works کرد؛ دزدیای که آنطور که باید و شاید طبق برنامه پیش نرفت و همه چیز خراب شد. او توسط یک نگهبان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بعد از آن هم با یک اسید عجیب و غریب برخورد کرد. اعضای باند پاتریک، او را تنها گذاشتند و او هم در حالی که قدرتهایش در حال اوج گرفتن و پیشرفته شدن بودند، در خیابانها پرسه میزد. تمام افرادی که درون این خیابانها با پاتریک مواجه میشدند، به شدت از او میترسیدند و تصور میکردند که او یک جور هیولا است. پاتریک در ابتدا از آن وضع عجیب و غریبی که گرفتارش شده بود، خبر نداشت اما زمانی که متوجه شد چه بلایی به سرش آمده، ناامید و دلسرد شد و حتی در طی مدت کوتاهی به جایی رسید که قصد داشت خودش را بکشد.
پیش از اینکه او بتواند از محل بسیار بلندی بپرد و خوش را بکشد، فردی به نام «ووزی وینکز» به سراغ او رفت و نگذاشت تا او خودش را پرتاب کند؛ ووزی یک بیمار روانی محسوب میشد که موسسهای که در آن بستری بود، به خاطر کمبود بودجه و مشکلات مالی او را بیرون انداخته بود. این دو نفر خیلی زود با هم دوست شدند و تصمیم گرفتند که قدرتهای جدید ایل را تبدیل به یک فرصت سودآور کنند. در طی همین جریان، بر حسب اتفاق آنها تصمیم گرفتند که بهتر است پاتریک تبدیل به یک ابرقهرمان شود
همانطور که در ابتدای متن هم به این موضوع اشاره شد، شخصیت پلاستیک من توسط کارتونیستی به نام جک کول خلق شد. او برای اولین بار در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Police Comics ظاهر شد. پلاستیک من یکی از شخصیتهای مهم و نمادین کمپانی کوالیتی کامیکس در طی دوران طلایی به حساب میآمد. ماجراجوییهای او به خاطر ساختار بدنی ناهماهنگ و همچنین شوخیهای عجیب و غریبش معروف و محبوب شده بود. زمانی که در سال ۱۹۵۶ کمپانی کوالیتی کامیکس بسته شد، دی سی کامیکس شخصیت پلاستیک من را از آنِ خود کرد و آن را به دنیای کمیکی خیلی بزرگ خود آورد. حتی به او یک مجموعهی کوتاه در دهه ۱۹۶۰ هم داد. کمپانی دی سی کامیکس قصد داشت تا بیشتر از این کاراکتر استفاده کند اما به خاطر استدلال مالکیت و همچنین شکایات حقوقی، مجبور شد که شخصیت دیگری را با نام «Elongated Man» به عنوان جایگزینی برای او خلق کند.
با اینکه پلاستیک من اصلا موفقیتهای تجاری چشمگیری را برای کمپانی خود به ارمغان نیاورد اما یکی از شخصیتهای بسیار محبوب بسیاری از خالقان کتابهای کمیک دوران مدرن به حساب میآمد. به طور مثال میتوان به نویسندهای مانند گرنت موریسون اشاره کرد که او را در نسخهی احیا شدهی لیگ عدالت خود در دهه ۱۹۹۰ اضافه کرد؛ آرت اسپیگلمن که جک کول را به مجله نیویورکر معرفی کرد؛ نگارگری به نام الکس راس که اغلب اوقات شخصیت پلاستیک من را روی تصاویر جلد یا داستانهایی که حول محور لیگ عدالت بودند، اضافه میکرد؛ نویسنده و هنرمندی به نام کایل بیکر که مجموعهای اختصاصی را برای پلاستیک من طراحی کرد و داستان آن را نوشت و در نهایت هم این مجموعه توانست جایزه خوبی را کسب کند؛ هنرمندی به نام ایتن ون سیور نزدیکی و وابستگیای را نسبت به این کاراکتر احساس میکرد و همیشه ایدهی اینکه یک مجموعهی منظم و ماهانه را حول محور پلاستیک من منتشر کند، در ذهن میپروراند و حتی در اوقات فراغت خود تصاویری را هم از او میکشید؛ در نهایت هم فرانک میلر که پلاستیک من را در مجموعههای مختلفی مانند All Star Batman and Robin the Boy Wonder و Batman: The Dark Knight Strikes Again، او را به عنوان یکی از اعضای لیگ عدالت به تصویر میکشید.
-
دوران طلایی:
در داستانهای ابتدایی و اصلی، ایل اوبرایان بعد از آن جریان سرقت، توسط یکی از راهبان نجات پیدا کرده بود. بعد از این اتفاق، او به افتخار همین راهب، تصمیم گرفت که کارهای جنایتکارانهی خود را کنار بگذارد و مسیر جدیدی را انتخاب کند. پاتریک بعد از اینکه به میزان قدرتهای جدید خود پی برد، به سمت قانون و راههای اجرای آن رفت. در آن زمانهای اولیه، او برای اینکه شناخته نشود، برای مدت زمان کوتاهی، هویت ایل اوبرایان را به عنوان پوشش خود استفاده میکرد. بعد از گذشت مدتی، او به طور رسمی به سازمانهای قانونی پیوست تا بتواند از این طریق کارهای خوبی انجام دهد.
-
دوران نقرهای:
در طی برهه زمانی کوتاهی در دوران نقرهای، اینگونه گفته شده بود که پلاستیک من، در واقع پسر همان پلاستیک من اصلی و واقعی است که در دوران کودکی، آن اسید عجیب و غریب را به طور اتفاقی قورت داده بود.
-
دوران برنز:
در اکثر مواقع میتوان گفت که نسخههای دوران نقرهای و برنز، شباهت بسیار زیادی به نسخه دوران طلایی این شخصیت داشتند و تا حدی با هم مطابق بودند. در نهایت، تغییراتی در نسخه دوران طلایی پلاستیک من ایجاد شد؛ او دیگر به عنوان یکی از ساکنان و افراد محلی زمین ۲ شناخته میشد که در نهایت در زمین ایکس جان خود را از دست داد.
-
دوران مدرن:
بعد از جریاناتی که در رویداد بحران در زمینهای بینهایت اتفاق افتاد، داستان منشاء و گذشتهی این شخصیت تا حدودی تغییر کرد و در نهایت به نسخهی فعلی خود تبدیل شد. بعد از گذشت مدتی، دلیلی که او برای پیگیری مبارزه با جرم و جنایت و کارهای قهرمانانه داشت، تا حد زیادی روی اعمال و حتی روابطش تاثیر گذاشت.
-
نسخه اصلی خلق شده توسط جک کول:
پاتریک ایل اوبرایان که یک کلاهبردار محسوب میشد، در سن ۱۰ سالگی پدر و مادر خود را از دست داد و مجبور به زندگی در خیابانها شد. به همین دلیل، او از همان سنین کم به درون زندگی مجرمانه افتاد. زمانی که او به دوران بزرگسالی رسید، عضو یک حلقهی سرقت شد و به عنوان فردی که قفلها را باز میکرد و در این زمینه تخصص پیدا کرده بود، در این تیم به فعالیت پرداخت. در همان شب سرنوشتساز، زمانی که پاتریک به سختی توانست خودش را از درون آن مواد شیمیایی بیرون بکشد، متوجه شد که دوستان و اعضای باندش بدون او از آن فرار کردهاند.
پاتریک که مدت زیادی راه رفته بود و بهشدت به خاطر زخم گلوله و همچنین قرار گرفتن در معرض آن مواد شیمیایی زجر میکشید، در نهایت دیگر نتوانست این حجم از درد و ضعف را تحمل کند و نزدیک شهر و یک کوهپایه بیهوش شد. زمانی که به هوش آمد، متوجه شد که در محل خاصی در همان کوه قرار دارد و یک راهب، در حال مداوا کردن او است؛ کسی که همان روز صبح، او را بیهوش پیدا کرده بود. این راهب، این پتانسیل بسیار زیاد برای خوب بودن و انجام کارهای نیک در پاتریک دیده بود به همین دلیل تصمیم گرفت که نیروهای پلیس را که اوبرایان را تا همان صومعه تعقیب کرده بودند، فریب دهد و به جای دیگری بفرستد. بعد از اینکه پاتریک به هوش آمد، دوباره به این فکر افتاد که اعضای باندش بدون هیچگونه تردید و صبری او را تنها همانجا رها کردند و اصلا برایشان مهم نبود که او گیر نیروهای پلیس بیفتد تا خیر. علاوه بر این هم کار بسیار خوب و پر از محبتی که این راهب انجام داد باعث شد تا پاتریک نسبت به گذشتهی خود و همچنین حرفهی خلافکاریای که مدت زیادی آن را در پیش گرفته بود، حس بدی پیدا کند و پشیمان شود. بعد از این اتفاق، او تصمیم گرفت که خودش را اصلاح کند.
پاتریک در طی دوران کوتاهی که در آن صومعه ماند تا بهبودی کامل خود را بهدست بیاورد، متوجه شد که مواد شیمیاییای که وارد سیستم و جریان خونی بدنش شده، تغییرات فیزیکی فوقالعاده زیادی را به وجود آورده است. بدن او دیگر تمام خواص یک لاستیک را داشت. این موضوع به او اجازه میداد که بدن خود را بکشد، به هر اندازهای که دوست دارد بپرد و خودش را به شکل هر چیزی در بیاورد. پاتریک بعد از متوجه شدن این تواناییها، بلافاصله تصمیم گرفت که از قدرتهای جدید خود در جهت حفظ قانون و برقرار نظم استفاده کند. به همین دلیل یک لباس لاستیکی مخصوص را که رنگهای قرمز، مشکی و زرد در آن به کار رفته بود، بر تن کرد (بعدها به رنگ قرمز و زرد تغییر یافت) و با نام پلاستیک من به دستگیری مجرمان پرداخت. او با یک عینک سفید و همچنین تغییر شکل دادن صورتش، هویت اصلی خود را پنهان کرد. از طرف دیگر، او با هویت اوبرایان خود تصمیم گرفت که بیش از پیش به دنیای زیرزمینی نزدیک شود و ارتباطات خود را در این زمینه گسترش دهد تا بتواند اطلاعات بیشتری در رابطه با فعالیتهای جنایی کسب کند.
پلاستیک من خیلی زود یک همکار خندهدار و بامزه به نام ووزی وینکز پیدا کرد. جالب است بدانید که ووزی پر از قدرتهای جادویی بود به همین دلیل خود طبیعت از او محافظت میکرد تا آسیبی به او وارد نشود. در نهایت این موضوع به طور کامل فراموش شد و ووزی خیلی راحت تبدیل به یک دوست وفادار برای پلاستیک من شد. پلاستیک من در دوران اصلی خود یعنی همان دوران طلایی که مربوط به کمپانی کوالیتی بود، بعد از مدتی فعالیت تبدیل به یکی از اعضای نیروی پلیس شهر و بعد از آن عضو سازمان FBI شد. بعد از گذشت مدتی او دیگر تبدیل به یک افسر فدرال شد و تقریبا به طور کامل هویت ایل اوبرایان خود را رها کرد.
- نسخهی فیل فوگلیو:
بعد از رویداد بحران در زمینهای بینهایت که در سال ۱۹۸۵ اتفاق افتاد، فیل فوگلیو در سالهای ۱۹۸۸ تا ۱۹۸۹، یک مجموعهی کوتاه چهار قسمتی حول محور شخصیت پلاستیک من منتشر کرد. او در این مینی سری، یک نسخهی جدید از پلاستیک من را به مخاطبان معرفی کرد. در این خط داستانی، ایل اوبرایان بعد از اینکه در معرض آن مواد شیمیایی قرار گرفت و دوستانش او را رها کردند، سرگردان در خیابان راه میرفت. افراد مختلفی که در خیابان بودند، آنقدر از او ترسیده بودند که باعث شد توجه نیروهای پلیس و گارد ملی به سمت او جلب شود و تصور کنند که او یک هیولا است. ایل در ابتدا اصلا به تغییراتی که در بدنش رخ میداد، توجه نمیکرد اما زمانی که متوجه شد بقیه به چشم یک هیولا نگاه میکنند و نیروهای پلیس او را تحت تعقیب قرار دادند، تصمیم گرفت که از تواناییهای جدید خود استفاده و از دست پلیسها فرار کند. بعد از گذشت مدتی ایل خیلی نسبت به وضعیت جدیدی که پیدا کرده بود، ناامید و دلسرد شد حتی تصمیم داشت که با پایین پریدن از یک پل، خودش را بکشد.
خوشبختانه همانطور که بالاتر هم به این موضوع اشاره شد، او نتوانست این کار را به پایان برساند زیرا ووزی وینکز در کار او مداخله کرد. آنها تصمیم گرفتند که با استفاده از قدرتهای جدید پاتریک، به ثروت زیادی دست پیدا کنند. اما آنها مطمئن نبودند که بیشتر در شغلی پول کسب میکنند؛ در کارهای خلاف یا از راه مبارزه با فعالیتهای مجرمانه. به همین دلیل به طور شانسی، راه مبارزه با جرم و جنایت را انتخاب کردند؛ هر چند که ووزی در ابتدا نسبت به این موضوع شک داشت. به همین ترتیب پاتریک با نام پلاستیک من فعالیتهای خود را آغاز کرد و ووزی هم یک آژانس کاراگاهی در شهر نیویورک تاسیس کرد؛ تصمیمی که بدبختیها و حوادث ناگوار مختلفی را به دنبال داشت.
-
ما جدا از هم شکست میخوریم:
در این خط داستانی، اعضای لیگ عدالت از هم جدا شدند. این موضوع تا حدی ادامه داشت که حتی هویتهای قهرمانانه و اصلی آنها، تبدیل به دو موجود کاملا متفاوت و جداگانه شده بودند. برای پلاستیک من، این موضوع به این معنی بود که هویت قهرمانانهی او تبدیل به یک شخصیت کمدی و نسبتا بیفایده میشد و از طرف دیگر، او در قالب هویت اصلی خود، باید با هویت جنایتکارانهی خود دست و پنجه نرم میکرد؛ چیزی که در تمام این مدت بهشدت تلاش میکرد تا آن و حس گناهی را که درونش وجود داشت، سرکوب کند. به همین دلیل، بعد از گذشت دورانی سخت، میتوان گفت که او دلیل اصلی ادغام شدن دوبارهی هویتهای دوگانهی اعضای لیگ شد. به همین دلیل آنها دوباره در کنار یکدیگر جمع شدند و لیگ خود را دوباره به همان شکل سابق تشکیل دادند.
-
دوران ابسیدین:
پلاستیک من به همراه دیگر اعضای تیم لیگ عدالت به تحقیق دربارهی موضوع ناپدید شدن شخصیت آکوامن پرداختند. آنها در نهایت تصمیم گرفتند که در بعد زمان به گذشتهی بسیار دور سفر کنند. به همین دلیل آنها به چندین هزار سال قبل سفر کردند تا به آتلانتیس باستان بروند. در آنجا، او به همراه اعضای تیم قهرمانیاش مجبور شدند تا با اعضای لیگ عدالت باستانیها، مقابله و مبارزه کنند. در طی همین مبارزه، پلاستیک من کاملا منجمد شد و طولی نکشید که بدن او به هزاران قطعه تقسیم شد؛ قطعههایی به طور کامل درون اقیانوس گم شدند. او به مدت سه هزار سال روی کف همان اقیانوس باقی ماند تا اینکه در نهایت توسط همتیمیهایش نجات پیدا کرد.
پلاستیک من بعد از اینکه از آن شرایط سخت نجات پیدا کرد، از آنجایی که چندین هزار سال را به صورت قطعه قطعه شده کف اقیانوس و کاملا تنها و بیدفاع به سر برده بود، تصمیم گرفت که برای مدتی تیم را ترک کند زیرا در طی آن مدت رنج و زجر زیادی کشیده بود و این موضوع تاثیر زیادی روی او گذاشته بود. او تصمیم گرفت که برای مدتی، خودش را وقف فرزندش به نام «آف اسپرینگ» بکند و به بزرگ کردن او بپردازد. منتها بعد از گذشت مدت زمانی، او به درخواست و اصرار خیلی زیاد بتمن، دوباره به تیم بازگشت.
-
شمارش معکوس و ماجراهای بعد از آن:
در این خط داستانی، شخصیت پلاستیک من توسط «اکلیپسو» فریب خورد و از مسیر اصلی خود منحرف شد. اکلیپسو، پلاستیک من را متقاعد کرده بود که همتیمیها و همچنین دوستانش، به او احترام نمیگذارند. اکلپیسو این قهرمان را متقاعد کرده بود که میتواند احترامی را که او همیشه لیاقتش را داشته، به او تقدیم کند. فساد و طرز فکر او، توسط فردی به نام «بروس گوردن» تغییر پیدا کرد و وارونه شد. پلاستیک من بعد از این اتفاق دوباره به لیگ عدالت پیوست اما مورد توهین و حملهی یکی از اعضا یعنی «دکتر لایت» قرار گرفت. دکتر لایت معتقد بود که پلاستیک من، اصلا قهرمان موثر و خوبی برای گروه نیست.
-
Cry For Justice:
پلاستیک من در طی مبارزهای که با «پرومتئوس» داشت، یک مادهی شیمیایی مرموز و نامشخص به او تزریق شد. این مادهی شیمیایی مرموز پاتریک را مجبور کرده بود که تا حد زیادی روی ثابت و محکم ماندن تمرکز کند تا بتواند در یک حالت ثابتی باقی بماند. درست در همین حین، زمانی که او سعی میکرد تا شکل جدیدی به بدنش بدهد و تغییر در خود ایجاد کند، متحمل درد بسیار زیادی میشد که این کار را تقریبا برایش غیرممکن میکرد.
-
تاریکترین شب:
پلاستیک من در حالی که هنوز از اثرات آن مادهی شیمیایی پرومتئوس در حال زجر کشیدن بود، توسط «وایب» تیم بلک لنترن مورد حمله قرار گرفت؛ کسی که در طی این مبارزه، قلب پلاستیک من را از سینهاش بیرون کشید. با وجود این زخم بسیار شدید و مرگباری که پلاستیک من متحمل شده بود، اما در نهایت توانست جان سالم به در ببرد. بعد از این اتفاق، او به سرعت به استار لبز فرستاده شد تا تحت درمان مورد نیاز قرار بگیرد.
-
لیگ عدالت:
بعد از گذشت مدت طولانیای، زمانی که هم دیگر اثرات باقیماندهی آن مادهی شیمایی از بدن پاتریک خارج و هم آسیب زیادی که به خاطر از دست دادن قلبش متحمل شده بود، درمان شد، باری دیگر توانست به لیگ عدالت بازگردد. زمانی که او به تیم بازگشت، به کمک دیگر اعضای در تلاش بودند تا فردی به نام «مکسول لرد» را پیدا کنند. بعد از این جریان لیگ عدالت قصد داشتند تا به هل سفر کنند؛ سفری که پلاستیک من هم با آنها همراه شد و به همراه بتمن با فردی به نام «گریون» مبارزه کرد. در این برهه زمانی، او تحت تاثیر و کنترل ماسک «دانته» قرار گرفت. بعد از اینکه اعضای لیگ با تلاش بسیار توانستند این ماسک را از روی صورت او بردارند، به نظر میرسد که او به آتش کشیده شده است. با این حال، بعد از گذشت مدتی مشخص شد که او در طی همان جریانها، توسط «Zauriel» به بعد دیگری منتقل شده است.
-
لیگ عدالت بینالمللی:
در این برهه زمانی، پلاستیک من درخواست داد تا به عنوان یکی از اعضای لیگ عدالت بینالمللی نام او را هم ثبت کنند اما در نهایت به خاطر غیرقابل پیشبینی و غیرعادی بودن این درخواست او رد شد و او نتوانست در این گروه ابرقهرمانی عضو شود