نقد بررسی فیلم ماجرای نیمروز ۲ : رد خون

[ad id='39844']

[quote]با بررسی و نقد فیلم ماجرای نیمروز ۲ : رد خون اثر جدید محمد حسین مهدویان کارگردان فیلم ایستاده در غبار خدمت شما عزیزان هستیم با ما همراه باشید[/quote]

 

«ماجرای نیمروز: رد خون»، قصه فیلم قبل را بعد از هفت سال پی می‌گیرد. فیلم با همان نوشته‌ای که در «ماجرای نیمروز» دیدیم، شروع می‌شود و با اطلاعاتی راجع به انتقال مجاهدین به پایگاه اشرف ادامه پیدا می‌کند. درصحنه‌های ابتدایی، مهدویان، بار دیگر توانایی بی‌چون‌وچرای خود در بازسازی فضای دهه شصت را به رخ می‌کشد و تصویری چنان دقیق در خیابان‌های تهران در سال شصت‌وهفت ارائه می‌دهد که گاهی با تصاویر آرشیوی اشتباه گرفته می‌شود. هنر مهدویان به همین‌جا ختم نمی‌شود، شگرد او در «ماجرای نیمروز» استفاده از کادرهای بسته و پرداخت جزئیات موبه‌مو بود، اما در «ماجرای نیمروز: رد خون، مهدویان زاویه دوربینش را بازتر می‌کند و با نماهای لانگ‌شات، تصویری تاریخی از تهران عرضه می‌کند و این نشان از توجه او به جزئیات و دقتش در پرداخت ریزبه‌ریز این جزئیات دارد. علاوه بر این‌ها، صحنه‌های اکشن و ترسیم میدان جنگ در «ماجرای نیمروز: رد خون» با توجه به آثار مستندی که از عملیات مرصاد باقی‌مانده است هم، قابل‌قبول و چشمگیر به نظر می‌رسد، گرچه به‌پای «تنگه ابوقریب» و «به‌وقت شام» نمی‌رسد، اما همین صحنه ها،نشان می‌دهد که فیلم‌ساز دقتش در بازسازی را به لوکیشن تهران محدود نکرده و همان دقت نظر را در ادامه فیلم و شهرهای مرزی و جبهه جنگ هم به‌کاربرده است.متأسفانه، پیشرفت و جسارت مهدویان نسبت به قسمت قبلی این فیلم به همین دقت در طراحی صحنه خلاصه می‌شود. «ماجرای نیمروز: رد خون» نه‌تنها نسبت به «ماجرای نیمروز» که نسبت به استانداردی که از سینمای مهدویان انتظار داریم، پیشرفتی ندارد و شاید حتی بتوان گفت، عقب‌گرد هم دارد.

گروه اطلاعاتی که در فیلم قبلی دیدیم، در اینجا هم حضور دارند و این بار در آستانه عملیات مرصاد هستند، اما اینکه قصد اصلی‌شان چیست، پرسشی است که تا پایان فیلم پاسخی برای آن پیدا نمی‌کنیم. در ابتدا، هدف این گروه، نفوذ به خاک عراق و کشتن سران سازمان مجاهدین خلق است. نقشه‌ها چیده می‌شود، گروه عملیاتی با رهبری کمال ، عازم بغداد می‌شوند و آماده اجرای نقشه می‌شوند. اما باخیانت یکی از افراد، شکست می‌خورند و کمال، تنها بازمانده این عملیات به تهران بازمی‌گردد. در آن‌سو، سیما ، خواهر کمال که سال ۵۹ به جبهه رفته، به سازمان مجاهدین پیوسته و در اردوگاه اشرف حضور دارد. با ارسال عکس‌هایی از این اردوگاه به تهران، همسر او افشین که عضو تازه این گروه است، سعی می‌کند همسرش را پیدا کند و در این راه از کمال کمک می‌خواهد. سیما هم که عقایدش نسبت به سازمان متزلزل شده است، قصد دارد با شرکت در عملیات مرصاد به ایران بیایید و نزد فرزندش بازگردد. در کنار همه این‌ها، قصه عباس زری‌باف که در قسمت قبل ماجرای خیانت و فرارش را شاهد بودیم نیز جریان دارد که حالا در اردوگاه اشرف است و همراه همسرش که جز تیم تبلیغاتی سازمان است، به مشکلات عقیدتی برخورده‌اند. بعد از همه این‌ها، قطعنامه پایان جنگ تصویب می‌شود، بعد عملیات مرصاد شروع می‌شود و دراین‌بین، عده‌ای دستگیر می‌شوند، عده‌ای خیانت می‌کنند وعده‌ای بی‌هدف حضور دارند تا فقط باشند. حتی همه این‌ها تمام خرده روایت‌های فیلم‌نامه آشفته «ماجرای نیمروز: رد خون» را به طور کامل پوشش نمی‌دهد.

حقیقت این است که شخصیت‌های فرعی قصه «ماجرای نیمروز: رد خون» آن‌قدر زیاد هستند و آن‌قدر خرده روایت‌ها گسترده هستند که انگار جمع‌کردنشان برای فیلم‌ساز مشکل است و درنهایت تمامی این خرده روایت‌ها مسیر خود را می‌روند و قصه اصلی فیلم هیچ‌گاه شکل نمی‌گیرد. حتی قصه سیما و تلاش او برای رسیدن به فرزندش در تهران، که به نظر می‌رسد قرار بوده قصه اصلی فیلم باشد هم از نیمه‌های فیلم شروع می‌شود و لابه‌لای داستانک‌های دیگر گم می‌شود. «ماجرای نیمروز: رد خون» با تایمی بیش از دو ساعت پر است از سکانس‌هایی زائد و وقت پرکن است که فقط حوصله بیننده را سر می‌برد و فیلم‌ساز را از پرداختن به اصل موضوع بازمی‌دارد.فیلم‌نامه ضعیف «ماجرای نیمروز: رد خون»، به شخصیت‌ها هم رحم نمی‌کند. شخصیت‌های دوست‌داشتنی صادق و کمال که از فیلم قبلی آمده‌اند، در اینجا، هیچ ارتباطی با بیننده برقرار نمی‌کنند و بیشتر درگیر شعارهای سیاسی هستند. گروهی که در فیلم قبلی دیدیم، با اینکه هیچ‌کدام شخصیت کلیدی نبودند، اما همین در کنار هم بودنشان در تلاش برای رسیدن به یک هدف مشترک، آن‌ها را برای بیننده مهم می‌کرد و موفق شدن و شکست خوردنشان برای بیننده اهمیت داشت. در «ماجرای نیمروز: رد خون»، این کاراکترها، از برقراری ارتباط با بیننده و هم ذات پنداری گرفتن از او عاجزند. باوجوداینکه در فیلم قبلی هم شاهد خیانت و خراب شدن نقشه‌های این گروه بودیم، اما حس می‌کردیم با افرادی زبده و کار بلد طرف هستیم که دیر یا زود موفق خواهند شد، درحالی‌که در این فیلم، این گروه شبیه آماتورهایی می‌مانند که خودشان هم نمی‌دانند دقیقاً دنبال چه هستند، چه برسد به بیننده.

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *