نقد بررسی فیلم قصه‌ی ازدواج با بازی اسکارلت جوهانسون

[ad id='39844']

[quote]داستان ازدواج در ژانر کمدی-درام به نویسندگی و کارگردانی نوآ بامباک است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد. آدام درایور، اسکارلت جوهانسون، لورا درن، مریت ویور و ازی رابرتسون ستارگان فیلم هستند. داستان فیلم دربارهٔ زوجی است که در کشمش طلاق هستند و این موضوع غیر از زندگی خودشان، اطرافیانشان را نیز درگیر ماجراهایی می‌کند.[/quote]

 

کار تولید فیلم از نوامبر ۲۰۱۷ آغاز شد و بازیگران اصلی در همین زمان انتخاب شدند. داستان ازدواج در فاصله ژوئیه تا آوریل ۲۰۱۸ و در شهرهای نیویورک و لس آنجلس جلوی دوربین رفت. فیلم نخستین نمایش خود را در تاریخ ۲۹ اوت ۲۰۱۹ در هفتاد و ششمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز تجربه کرد. داستان ازدواج از محصولات اصلی نت‌فلیکس است و توسط همین شرکت در تاریخ ۶ دسامبر ۲۰۱۹ به صورت اینترنتی منتشر شد.

داستان ازدواج با تحسین جهانی منتقدان همراه بو و در زمینه فیلم‌نامه، کارگردانی و عملکرد جوهانسون و درایور مورد ستایش قرار گرفت.هیئت ملی بازبینی فیلم و مجله تایم، داستان ازدواج را به عنوان یکی از ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۱۹ انتخاب کردند. داستان ازدواج در هفتاد و هفتمین مراسم گلدن گلوب در شش رشته از جمله؛ بهترین فیلم درام، بهترین فیلم‌نامه و بهترین بازیگر نقش اول مرد فیلم درام برای درایور نامزد دریافت جایزه شده است.

– این که به‌محض تمام شدن عنوان‌بندی نشسته‌ام درباره‌اش می‌نویسم، یعنی “قصه‌ی ازدواج” نوآ بومباک را دوست داشتم. ولی راست‌اش ازش دلخورم. همه‌ی فیلم چشم‌ام به‌گوشه‌کنار تصویر بود. به‌پوسترهای روی دیوارها و فیلمی که از تلویزیونی، تبلتی، لب‌تابی چیزی پخش شود تا “کریمر علیه کریمر” رابرت بنتون را درش ببینم. داستان کم‌وبیش همان است و اجرای بعضی سکانس‌ها و در مواردی اجرای کلی فیلم از همان شاهکار می‌آید. از قصه‌ی حضانت بچه که ظاهرن به‌مهم‌ترین مشکل زوج از هم جدا شده تبدیل شده، تا روند منطبق با ریتم زندگی روزمره بسیاری از سکانس‌ها که ناگهان به‌یک اوج عاطفی و احساسی ختم می‌شود. و ایده‌ی استفاده از موسیقی کلاسیک یا شبه کلاسیک، برای یک داستان خانوادگی دنیای مدرن. و یکی از ایده‌های داستانی اصلی، لحظه‌ای که زن و مرد متوجه می‌شوند یکی‌شان برای برنده شدن در دادگاه، بخشی از زندگی خصوصی طرف مقابل را لو داده‌. حتا در پوستر فیلم (که می‌بینید)، و صحنه‌ای که در فیلم بومباک، در بزرگ خانه و در “کریمر علیه کریمر”، در آسانسور بسته می‌شوند، این شباهت‌ها و ارجاع‌ها را می‌شود دید.

۲- بااین وجود و فارغ از این مقایسه، “قصه‌ی ازدواج” ارزش‌های خودش را به‌عنوان اثری از یک فیلمساز صاحب سبک (که سال‌های سال قبل و بعد از تماشای فیلم “ماهی مرکب و وال” تماشاگرش شدم و درباره‌اش نوشتم) دارد. بومباک این جا، یک ازدواج را وسط می‌گذرد و تا جایی که امکان‌اش هست، در آن دقیق می‌شود تا به‌نتیجه‌ی مورد نظرش برسد: “باهم بودن جهنم است، اما آدم‌های تنها که اصلن زنده نیستند”. فیلم قصه‌ی آدم‌هایی است که نه‌باهم می‌توانند زندگی کنند و نه بدون هم. بخش‌هایی از وجود همدیگر را دوست دارند و بخش‌هایی هم هست که از یکدیگر متنفرند. و در مسیر این دور شدن و نزدیک شدن‌های متوالی، به‌خودشان زخم می‌زنند و این زخم وامانده را، آن‌قدر دستکاری می‌کنند تا گندش دربیاید.

مشکل این جاست که سکانس‌های معمول آثار بومباک، گاهی به‌قدری طولانی می‌شود که تمرکز بیننده را از پرده برمی‌گرداند. هرچند در نقاط اوجی مثل دعوای زن و شوهر سابق در پرده‌ی سوم قصه، کوبنده از آب درمی‌آید. آدام درایور و اسکارلت جوهانسن در نقش‌های اصلی اثر، کم‌فروشی نمی‌کنند و در نماهای نزدیک به‌دقت کار شده‌ی فیلم، بخشی از روح‌ و جان‌شان را با تماشاگر در میان می‌گذارند. (فیلم، فرصت کم‌نظیری است برای تماشای جوهانسن بی‌گریم و ‌روتوش). و البته باز حیف که بخش مربوط به‌دعواهای حقوقی قصه که قرار است انتقادی از روند دادرسی طلاق در آمریکای امروز به‌حساب بیاید، بخش زیادی از میانه‌ی فیلم را به‌خودش اختصاص داده است. بعضی سکانس‌ها در مواردی انگار فقط برای این ساخته شده‌اند که ایده‌ و اظهارنظر خاصی از بومباک را درخود بگنجانند و یک‌دستی اثر را به‌هم می‌زنند، و این مشکل فیلم‌های بلند محصول کمپانی نتفلیکس در این سال‌هاست. فرمت پخش استریم و احتمالن نبود تهیه‌کننده‌های مقتدر بزرگ کاربلد، باعث شده تا استعدادهای فیلمسازی، از اسکورسیزی و کوارون گرفته تا نوآ بومباک، به‌این کمپانی بروند و هر چه “دل‌شان می‌خواهد” بسازند، و برخورد زایای میان خلاقیت هنرمند و فشار تهیه‌کننده، از مسیر ساخت فیلم برداشته شود. اتفاقی که امسال برای “آیریشمن” اسکورسیزی هم افتاد. این‌طوری سکانس‌های درجه‌ی یک این آثار، درمیان بخش‌های معمولی فیلم، گاه تاثیرشان را از کف می‌دهند.

۳- حالا برویم سراغ وجه دیگری از فیلم، دعوای زن و شوهر قصه در دو سوی آمریکا: یکی از تئاترهای روشنفکری خیابان‌های شلوغ نیویورک، و یکی متعلق به آفتاب کالیفرنیا و برنامه‌های مفرح‌اش. انگار دعوای دو شخصیت اصلی، برخورد دو فرهنگ متفاوت در آمریکای امروز هم هست و فرزند/کشوری که می‌خواهد این دو تا را به‌هم نزدیک کند. آمریکایی که در عصر دانلد ترامپ، این دو وجه مختلف فرهنگی‌اش، دورتر و دوپاره‌تر از همیشه به‌نظر می‌رسند. و ایده‌ی بومباک، همچون “روزی روزگاری… در هالیوود” آقای تارانتینو که به‌شکل دیگری بااین ایده دست‌وپنجه نرم می‌کند، نزدیک‌تر کردن دو فرهنگی است که دلایل فراوانی برای دور ماندن از همدیگر دارند. به‌هرحال احتمالن شما هم قبول دارید که درست مثل آدم‌های مختلف درگیر طلاق، مردم یک سرزمین هم با وجود تمام تفاوت‌ها و مشکلات‌شان به‌سختی بتوانند بدون هم زندگی کنند. [هشدار اسپویل در خطوط آخر این یادداشت] و البته قابل انتظار است که بومباک متعلق به‌سینمای بخش مشهور به‌”روشنفکری” سینمای آمریکا، بعد نزدیک‌تر کردن دو قطب قصه در آخر داستان، بچه را دست مرد نیویورکی بدهد که باخودش ببرد. اگر در کریمر علیه کریمر رابرت بنتون، رابطه‌ی زن و مرد قصه، بهانه‌ای برای شکل دادن به‌یک رابطه‌ی “دو رفیق” بین پدر و پسر بود، این جا پسر بهانه‌ای است تا پدر و مادر متفاوت قصه، نتوانند به‌همین راحتی همه‌چیز را فراموش کنند. نتوانند به‌همین سادگی، از همدیگر دل بکنند.

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *