[quote] موضوع خیانت بین زوجها البته از موضوعات موردتوجه سینمای ایران بهخصوص در یک دهه اخیر بوده است اما در هایلایت قرار است اولاً وقوع این خیانت تائید شود و ثانیاً تصمیمی مخاطرهآمیز گرفته شود.[/quote]
فیلم با معرفی کار روزمره آدمهایش آغاز میشود. پژمان بازغی در یک معدن بهعنوان مهندس کار میکند. حین کارهای روزمره خبری به او میرسد و نگرانش میکند. از طرف مقابل به خانواده دیگری هم خبر میرسد شوهر/برادر/پسرشان تصادف کرده و در بیمارستان است. تصادف شدید بوده و او در وضعیت کماست. رازی اما بین برادر مصدوم و همسرش باقی میماند. زنی هم در اتومبیل برادر/همسر وجود داشته که حالا او هم در کما است. فکر کنم حالا متوجه شدید در چه وضعیتی به سر میبریم. درحالیکه عزیزی روی تخت بیمارستان با مرگ دستوپنجه نرم میکند اما همین وضعیت بد او باعث شده همسر و نامزدش از خیانت او در گذشته باخبر شوند
اما فیلم که جلوتر میرود میبینیم مرد اهل برخوردهای خشن و تند و اصولاً مرد عمل نیست. آدم آرامی است و اوست که پیشنهاد اصلی فیلم را میدهد: حالا که آنها به ما خیانت میکردند، بیا ما هم تلافی کنیم. خیانت ما میتواند دلهایمان را آزاد کند.
مشکل اصلی هایلایت اینجاست که همه اینهایی که نوشته شد روی کاغذ بهتر جواب میدهد تا روی پرده سینما. فیلم ضربه اصلی را از دیالوگها خورده. ضربهای چنان سخت که موقعیتی به این جذابیت و پیچیدگی، روی پرده به یک کمدی ناخواسته تبدیلشد. فیلم احتیاج به ذوق و سلیقه بالاتری در دیالوگنویسی داشت.
در سطحی عمیقتر، اما مشکل هایلایت اساساً چیز دیگری است. فیلم نوعی از درام را پی گرفته که نقطه اوج آن در سینمای ایران قابلنمایش نیست. حتی بهسختی قابل اشاره است. ما دیدیم که فیلمی مثل عرق سرد برای اشاره به شب برقراری رابطه جنسی سراغ استعارههای دور از ذهنی مثل قلیان بلند و برای بیان خوب نبودن و دلآزار بودن این رابطه سراغ مسواک زدن با اشک ریختن و نفرت رفت. در هایلایت وقتی شخصیت مرد پیشنهاد خیانت بهقصد تلافی میدهد و وقتی زن دیگر وارد خانه او شده، نمیتوان با تمهیدات سست و سادهای مثل به صدا درآمدن زنگ خانه از نمایش آنچه باید نمایش پیدا کند طفره رفت.
اگر طفره بروی تماشاگر هم با خنده جوابت را میدهد. کل کنش و واکنشهای این صحنه از فیلم شکلی مضحک به خودش گرفته. درحالیکه میتوانست نقطه اوج فیلم باشد.
بیعملی شخصیت مرد فیلم میتوانست در فیلمی روشنفکرانه اتفاقاً نقطه قوت فیلم و آغاز تحلیلهای روانشناسانه باشد اما در فیلمی که قرار است روی سطح و روی لایه حوادث حرکت کند بیشتر از هر چیز شبیه جنگاوری است که بدون اسلحه به جنگ رفته باشد. کاملاً دلزدهکننده. او بارها در جواب سؤالهای لیلی از جواب “نمیدونم” استفاده میکند و وقتی نامزدش از کما خارج میشود جز سکوت هیچ اکتی از او نمیبینیم و بعداً هم نه در ادامه دادن رابطه با لیلی نه در برگشت به نامزد خودش و نه در هیچ کار دیگری کنش مستقل و باارادهای از او نمیبینیم. این تصویر با آنچه از او در معدن و در اولین برخوردها دیدهایم نمیخواند و همه اینها یعنی شکست در شخصیتپردازی.
[ad id='39844']