[quote]مهدویان برای جداشدن از گذشتهاش شیشلیک را ساخت، محصولی که دیدگاهی کاملا معارض با اهداف همان سامانههای فرهنگی دارد که پیش از این مهدویان با آنها همکاری داشت. اظهارات مهدویان در اختتامیه جشنواره فیلم فجر سال گذشته بر این مسئله صحه میگذارد و جریان فرهنگی معارض در فصل درو از محصولی انسانی و نخبه به نام محمد حسین مهدویان بیشتر از جعفر پناهی بهرهبرداری کرد.[/quote]
فیلم شیشلیک اثری به کارگردانی محمد حسین مهدویان، با فیلمنامهای از امیر مهدی ژوله و حضور رضاعطاران، پژمان جمشیدی، ژاله صامتی، مهلقا باقری، وحید رهبانی، عباس جمشیدی، جمشید هاشمپور نمایشی از سکانس آخر فعالیتهای مهدویان است که هیچ ارتباطی به حسن باقری و احمد متوسلیان ندارد، بلکه آرمانهای چنین نخبهگانی را هجو میکند و البته اول مارکت که با سیمای ملی شناخته شد و با اسپانسری در سیما به ثروت هنگفتی رسید سرمایهگذار فیلم است.
رضا عطاران در نقش هاشم و پژمان جمشیدی در نقش عطا ایفای نقش می کنند. فیلم ملغمهای از کمدی و ارجاعات به آرمانهای جمهوری اسلامی است، البته هجویه شیشلیک آذین شده به الفاظ اروتیک، رقص و موسیقیهای کافهای است و ادبیات کارگری چپ در لایههای اصلی فیلم دیده میشود و این ادبیات شعارها و آرمانهای حاکمیت در دهههای مختلف را هجو میکند. سازندگان ادعا دارند که این فیلم هجو دولت فعلی است، اما مگر میشود باور کرد، محمد حسین مهدویان اگر برای هجو دولت قرار بود فیلم بسازد ساخت مستند دکتر حسن روحانی را در انتخابات ۱۳۹۶ برعهده نمیگرفت.
هدف سازندگان یعنی رئیس کمپانی اول مارکت ناصر قدیرکاشانی اسپانسر سریالهای مهم سیما مثل پایتخت، برنامههایی نظیر بمب و دورهمی نقد ساختار و آرمانهایی است که از منظر شیشلیک ارزشی ندارد. فیلم حتی سورئالیستی نیست چون منطقهای که هاشم و عطا در آن فعالیت میکنند «پشم ایران» است و نام ایران چه جغرافیایی را در ذهن متبادر میکنند، منطقهای «پشمایران» در حاشیه تهران است، جایی که شهرک اکبتان در نزدیکی آن قابل رویت است.
فیلم با مصاحبه هاشم (رضا عطاران) با تلویزیون آغاز میشود
خبرنگار از هاشم میپرسد اینجا کجاست و شما چه کسی هستید؟
هاشم: ما پشم کشور هستیم.
چون در منطقه «پشم ایران» تقریبا طیف مستضعفی زندگی میکنند که در اغلب در یک کارخانه ریسندگی و بافندگی کار میکنند.
خبرنگار میگوید: ما از زحمات و جانفشانیهای مردم اینجا شنیده بودیم.
هاشم(عطاران) : بله ما چی بودیم و الان چی شدیم.
این دیالوگ دقیقا به برخی اظهارات در مورد چهل سالگی انقلاب طعنه میزند.
هاشم: خدا را شکر ما قبلا آب نداشتیم الان روزی دوبار برای ما آب میآورند. این دیالوگ کات میخورد به تانکر آبی که برای مردم آوردهاند و یک جمعیت فراوانی به دنبال آب هستند.
هاشم: ما قبلا برق نداشتیم اما الان برق داریم اما به اندازه کافی… خداراشکر …
مدیر عامل کارخانه «پشم ایران» از آن مدل دیپلماتهایی است که به مسئولان اجرایی شباهت دارد و دکمه پیراهن را تا آخر میبندد و برای کارگران هر روز سخنرانی میکند و لباس کارگران، مخاطب را به یاد ادبیات و کارکرد گروههای چپ میاندازد. روی دیوارها به تقلید از فضای جامعه که عکسهای شهدا نقش بسته عکسهای برای خنداندن مخاطب کشیده شده و زیر عکس نوشته شده گرگعلی محمدی.
مدیر کارخانه میپرسد ما برای چی کار میکنیم؟
کارگران: ما کار میکنیم تا زنده بمانیم.
مدیرکارخانه: کارِما…
پاسخ کارگران:: آرمان ماست، ناموس ماست
مدیر کارخانه با حرارت سخنرانی میکند و هر گاه یکی از کارگران میگوید تکبیر، همه کارگران دست میزنند. چنین بخشهای نمایشی مخاطب را به یاد سخنرانیها و فریاد زدنهای مردم در دهه شصت میاندازد.
پدربرزگ (جمشید هاشمپور) در بخشی از فیلم میگوید: میدانی چرا ما دنبال غذا نمیرفتیم؟ چون نمیتوانستیم کارمان را رها کنیم و رضا عطاران نیز برای خنده گرفتن بیشتر از مخاطب رو به دوربین میگوید من فرزند پیرمردی شریف هستم که بازمانده حماسه گرسنگی است.
همسر رضا عطاران در «پشم ایران» یک کارگاه آموزشی تاسیس کرده که عنوان این کارگاه این است «دلپذیر ساختن زندگی در دوران گرسنگی» و آموزش چیدن سیبزمینی پخته روی تخم مرغ را برای سورپرایز کردن شوهران آموزش میدهد. در کارگاه آموزشی این زن بارها عنوان میشود که چرا از فقر و نداری به عنوان بدبختی یاد میکنید.
چرا نام فیلم شیشلیک است؟
دختر رضا عطاران در مدرسه واژه شیشلیک را به زبان میآورد و مدیر مدرسه هاشم و همسرش را احضار میکند. دخترک این واژه را هیچگاه در زندگیاش نچشیده است اما نام آنرا شنیده است. رضا عطاران در مدرسه به استفاده دخترش از این عبارت معترض است و خطاب به مدیر مدرسه میگوید: مگر قرار نشد که ما پشم شما را ببافیم و شما هوای بچههای ما را داشته باشید. این عبارت ارجاعی به فیلم موج مرده ابراهیم حاتمیکیاست.
شیشلیک خوردن در پشم ایران گناه است و رضا عطاران بالاخره موفق میشود که با پول دیه همسرش فرزندانش را به رستوران ببرد تا شیشلیک بخورند و در آن رستوران میبینیم که مدیر یقه بسته پشم ایران مشغول خوردن شیشلیک است. مدیر کارخانه فردا برای سخنرانی در کارگاه حاضر میشود و هاشم منتظر است که مدیرکارخانه او را اخراج کند و در سخنرانی آخر میگوید: من چارهای جز استغفار ندارم و مجبورم کسی که موجب این کار شده، یعنی وردست مجیزگویش را از کارخانه اخراج کند، غافل از اینکه مدیر یقه بسته هر روز شیشلیک میخورد.
[ad id='39844']