دیالوگ های جنسی نوید محمد زاده در نمایش بالاخره این زندگی مال کیه؟

[ad id='39844']
[quote]نمایش بالاخره این زندگی مال کیه؟ به کارگردانی اشکان خیل نژاد در سال ۱۳۹۳ ساخته شده است.[/quote]

 

بالاخره این زندگی مال کیه؟ به کارگردانی اشکان خیل نژاد در سال ۱۳۹۳ ساخته شده است. در این نمایش نوید محمدزاده، آزاده صمدی، ندا گلرنگی، الهه شه پرست، محمد هادی عطایی، هومن کیایی، مینا کریمی جبلی، کیوان ساکت اُف، حمید رحیمی، شهاب الدین حسین پور، سینا بالاهنگ , محمد اشکان فر به هنرمندی پرداخته‌اند.

 

 

انتخاب نمایش‌نامه‌ی ” بالاخره این زندگی مال کیه “؟ توسط فرید ادهمی بیانگر هوشمندی اوست. انتخاب یک متن نباید بدون ارتباط با دغدغه‌های اجتماعی مردم زمانه باشد. در واقع، چیزی باید در متن باشد که بتوان به جایی در گوشه‌ای از زندگی جمعی گره زد، وگرنه نمایش موضوعیت خود را حداقل برای آن جامعه از دست می‌دهد. سوالی که نمایش “بالاخره این زندگی مال کیه؟” مطرح می‌کند، سوال طعنه‌آمیز، همیشگی و البته بنیادین جامعه‌ی ماست، سوالی که دهه‌هاست تعیین تکلیف نشده است.

 

نمایش داستان ساده‌ای دارد. کن هریسون، استاد مجسمه‌سازی دانشگاه در پی یک سانحه‌ی رانندگی برای همیشه فلج شده است. اگر مراقبت‌های پزشکی از او سلب شود ظرف چند روز خواهد مرد. او تصمیم می‌گیرد که بمیرد، اما جامعه‌ی پزشکی(سیستم) تصمیم او را نادیده می‌گیرد و می‌خواهد به هر قیمتی که شده او را زنده نگهدارد. بنابر این حق انتخاب هریسون توسط گفتمان اخلاق‌گرایانه‌ی نظام پزشکی که زنده نگهداشتن او را وظیفه‌ی حرفه‌ای و اخلاقی خود می‌داند سلب می‌شود. نمایش، در واقع، به مقاومت و مبارزه‌ای می‌پردازد که هریسون برای حفظ هشیاری و استفاده از حق انتخاب خود به آن دست می‌زند.
برایان کلارک، در پرداختن به سوال بنیادین خود، بیمارستانی را به تصویر می‌کشد که دغدغه‌ی حفظ حیات و امید به زندگی را برای یکی از بیماران خود دارد. بیمارستان و گفتمان پزشکی، نهادی اقتدارگراست. این گفتمان به واسطه‌ی دانشی که در مورد بدن انسان دارد به قدرت دست پیدا می‌کند. گفتمان پزشکی در مورد سلامت و یا بیماری انسان‌ها تصمیم می‌گیرد و به هیچ کس حتی خود فرد اجازه‌ی دخل و تصرف در تصمیم‌هایش را نمی‌دهد. میشل فوکو کارکرد قدرت از طریق گفتمان پزشکی را دیرینه‌شناسی می‌کند. پس مسئله‌ی اصلی در رابطه‌ی هریسون و بیمارستان مسئله‌ی قدرت است. در نگاه اول، همه‌ی اعضا و کارکنان بیمارستان نهایت تلاش خود را می‌کنند تا هریسون به زندگی ادامه دهد، اما این ظاهر قضیه است. در واقع، آن‌چه که دغدغه‌ی اصلی بیمارستان و دکتر امرسون است، حفظ اقتدار گفتمان پزشکی روی فرد است. اقتداری که در پوشش اخلاقگرایی حرفه‌ای و نوع‌دوستی پنهان است. اقتداری که در نهایت حق انتخاب او را سلب می‌کند و او را از سوژه به ابژه تبدیل می‌کند. اما هریسون از تبدیل شدن به ابژه‌ی ترحم نفرت دارد. برای همین است که تمامی آدم‌هایی که به او با ترحم نزدیک می‌شوند خشم او را بر می‌انگیزند. از این میان، فقط خدمتکار جان، مادر هریسون و تا حدی دکتر اسکات مواظب عزت نفس و حق انتخاب او هستند، چون می‌دانند او به ابژه‌ای در دست نهاد پزشکی تبدیل نخواهد شد. اما رفتار این سه نفر تعیین کننده نیست، مهم رفتار نهادی است که قدرت سلب اختیار او را در دست دارد. نهادی که هرچند به ظاهر نیت خیرخواهانه و اخلاقی دارد اما به جای او تصمیم می‌گیرد. در واقع، کلارک هوشمندانه با قرار دادن شخصیت خود در برابر نهادی که اخلاق حرفه‌ای آن حفظ حیات انسان‌هاست، به ما گوشزد می‌کند که سلب آزادی می‌تواند به بهانه‌های اخلاقی اتفاق بیفتد. در بیشتر مواقع آزادی ما را می‌گیرند، چون فکر می‌کنند به صلاح ماست. مثلا آزادی ما را می‌گیرند تا امنیت داشته باشیم. آزادی ما را می‌گیرند تا ما را به بهشت بفرستند. آزادی ما را می‌گیرند تا از ما قدیس بسازند.

اما زنده ماندن، به بهشت رفتن و قدیس شدن اگر حاصل انتخاب خود ما نباشد، در ذات خود به کنشی ضداخلاقی تبدیل می‌شود. بنابراین، نظام‌های اقتدارگرا که از بیرون اراده‌ی خود آدمی، به اخلاقی کردن او دست می‌زنند در یک موقعیت پاردوکسیکال به کنشی ذاتا غیر اخلاقی متوسل می‌شوند.

 

علاوه بر ساختار تماتیک نمایش، زبان نمایش وجه برجسته‌ای از نمایش محسوب می‌شود. در تمامی صحنه‌ها، مقاومت هریسون در برابر نهاد اقتدارگرای پزشکی علاوه بر امتناع او از تن در دادن به تجویزهای پزشکی از طریق “زبان” اتفاق می‌افتد. زبان شوخ، گزنده و تفکر بر انگیز او سلاحی است که همه‌ی کارکنان بیمارستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. شوخی‌های او و تشبیهی که او از دکتر برسون به عنوان خداوندگار المپ ارائه می‌کند، ارجاعی است به ساختار اقتدارگرایی در گفتمان پزشکی. او ازطریق کاربرد زبان شوخ و گزنده، گفتمان پزشکی را از پوشش نوع‌دوستانه‌ی آن عاری می‌کند و واقعیت آن را در معرض نگاه ما قرا می‌دهد. این سطح از بازی زبانی فقط با بازی زبانی در ژانر “کمدی رفتار” در قرن هفدهم قابل مقایسه است.
اما در مورد اجرا، نمایش فرید ادهمی کاستی‌هایی دارد. بازی خود او به لحاظ استحکام با بازی دیگران فاصله زیادی می‌گیرد و از یک‌دستی بازی‌ها می‌کاهد. هر چند برخی از بازیگر ها در سطح خوبی ظاهر می‌شوند اما برخی دیگر در سطح این کار نیستند. به لحاظ میزانسن ای کاش صحنه طوری بود که تخت هریسون در وسط قرار می‌گرفت و به این سو و آن سو حرکت داده می‌شد و صحبت، مجادلات و تصمیمات بدون دخالت خود او در اطراف او رخ می‌داد تا نشان داده شود که چگونه او بازیچه‌ی تصمیم دیگران شده است. نمایش به رغم درونمایه‌ی سنگین آن از ریتم خوبی برخوردار است. باید منتظر کارهای بعدی فرید ادهمی ماند.

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *