[quote]همهچیز از بالا رفتن از پلهها آغاز میشود، پلههای تاریخ و تمدن، اما زمانی که قهرمان فرهادی – در تلخ ترین فیلمش تا به امروز- به بالای بنای تاریخی شکوهمند ایرانی میرسد، به سرعت مجبور میشود «پایین» بیاید. فیلم روایتی است از به قعر رفتن یک جامعه با یک تاریخ شکوهمند که به امروزِ تیره و تارش میرسد.[/quote]
خلاصه داستان فیلم قهرمان فرهادی
رحیم به علت بدهی در زندان است او وقتی به مرخصی کوتاه مدت می اید تلاش می کند بدهی خود را بپردازد همزمان با این اتفاق همسر رحیم کیف پولی پیدا می کند که می تواند بدهی های رحیم را جبران کند اما رحیم نمی پذیرد و دیگران به دنبال این تصمیم به کمک او می آیند… بازیگران فیلم قهرمان اصغر فرهادی امیر جدیدی – محسن تنابنده – فرشته صدر عرفایی – سارینا فرهادی و ..
فرهادی در این سیاهترین فیلمش امید و روزنی نمیبیند. در لابهلای سبکی تحملناپذیر هستی در جدایی نادر از سیمین، در لحظاتی امید و ایمان و باور به خیر و رستگاری را میشد جستوجو کرد. در قهرمان اما، تمام روزنههای امید بسته میشوند و فرهادی، برای اولین بار با این شدت و حدت، نگاهش را از فردیت و تصمیمهای شخصی آدمهایش به طرز ظریفی به سوی جامعهای میگرداند که در آن فردیت افراد تهی میشود و شهروندان، خواه ناخواه، مجبور میشوند به تن دادن به فضای دروغ و تزویر و یا خرد شدن در برابر قضاوتها و قدرت سرکوبگر.
انتخاب قهرمان فرهادی دومی است؛ او بیآنکه قهرمان باشد، در برابر دروغ و قدرت میایستد، درست مثل خود فرهادی که بیآنکه بخواهد «عمل قهرمانانه» انجام دهد، در این تند و تیزترین فیلمش انگشت اشارهاش را به سمت و سوی قدرت تمامیتخواهی میگیرد که میخواهد به بهای دروغ، قدرت – و آبرویش- را حفظ کند.
خواستاران موضعگیری سیاسی و بیانیههای تند و تیز اصغر فرهادی علیه حکومت فراموش میکنند که وظیفه فیلمساز فیلم ساختن است. چه بیانیهای تندتر، ماندگارتر و تأثیرگذارتر از فیلم قهرمان که در آن تمام مسئولان مملکتی- از رئیس زندان تا حتی مسئولان یک بنیاد خیریه که باید برای اثبات «خیر» تلاش کنند- فقط فکر منافع خود هستند و حقیقت را فدا میکنند و این میان یک راننده تاکسی نیکوکار که بیچشمداشتی وقت خود را صرف اثبات حقیقت میکند، به مأمور فرمانداری که با سؤالهای کثیف و نفرتانگیزش انسانیت یک شهروند را به زیر سؤال میکشد- با شباهتی مثالی به بازجوهای جمهوری اسلامی- با صراحتی تکاندهنده میگوید: «حیف این مملکت که افتاده دست شما!»
در عین حال اما فرهادی در دام شعارهای سطحی و زمان دار نمیافتد؛ همزمان با تصویر جامعه تلخ و تیره و سترون شده امروز ایران، از مایههای انسانی همیشگیاش- مفهوم قضاوت، حقیقت و دروغ- دور نمیافتد و کماکان، با قدرت بصری مثالزدنی، شخصیتهایی ترسیم میکند که در خاطرهٔ تماشاگر برای همیشه ثبت میشوند.
فیلم طبق معمول آثار فرهادی جزئیات بسیار دقیق و خیرهکنندهای دارد که مثل یک کلاف پیچ در پیچ و تودرتو، تماشاگر را به درون هزارتویی میبرد که گریز و گزیری از آن نیست. فرهادی روایتگر جامعه و لحظهای است که در آن گیر افتادهایم، از عرش پایین کشیده شدهایم و چون سیزیف هر بار مجبوریم باری را بالا ببریم و بعد دوباره و چندباره و صدباره به پایین برگردیم.
تلخی جهان فرهادی از این رو بیش از همیشه است و شاید بیشتر از همیشه یقه تماشاگرش را میگیرد. جز مقدمهٔ طولانی (و سلامو علیکهای بهگمانم اضافی)، فیلم لحظهای را هدر نمیدهد. دست ما را میگیرد و به درون جامعه با فقری گسترده و جابر میبرد که در آن انسانیت به زیر سؤال میرود.
طبق معمول کسی هم مقصر نیست ، در نتیجه با جبری روبهرو هستیم که برای اولین بار در سینمای فرهادی مقصرانش با شاخه اصلی قدرت و حکومت آمیختهاند.
یکی از تلخترین لحظهها زمانی است که رئیس زندان شخصیت اصلی را تهدید میکند و به او یادآوری میکند که وقتی برگشت چه اتفاقی برایش خواهد افتاد
صحنه آخر – که انتقاد برخی را برانگیخته- بهترین پایان برای فیلمی است که راهی برای رهایی نمیبیند. همهچیز بهشدت تیره و تلخ است و دوربین آرام میگیرد و تنها ناظر تقابل روشنایی و فضای تیره درون است و ما بهطرز حیرتانگیزی قهرمان فیلم را نمیبینیم و تنها نتیجهٔ تلخ راستکرداریاش را میبینیم، در جامعهای که مروج دروغ است و تزویر.
[ad id='39844']