[quote]فیلم تازه سروش صحت با همه حال خوشی که دارد، از حدی بالاتر نمیرود و تبدیل به یک اثر فوقالعادهای نمیشود که بارها و بارها بخواهیم تماشایش کنیم و به درک تازهای از نکاتش برسیم. [/quote]
اولین فیلم سروش صحت یک فیلم خانوادگی است و توانسته سیمرغ بهترین کارگردانی را در سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر از دست رقبا بیرون بیاورد. ماجرای فیلم درباره آخرین سالگرد تولد جهانگیر (علی مصفا) است. زمانی که رفقایش دورهم جمع میشوند تا کمی خوش بگذرانند، اما این جمع دوستانه باعث اتفاقاتی میشود که معنای زندگی را برای بعضیهایشان تغییر میدهد. نمایش این حوادث فرصتی هم هست تا تماشاگر کمی به خودش و زندگیاش فکر کند و احتمالا به مفاهیم تازهای برسد.فیلم
فضای آرامشبخش و روستایی محل زندگی جهان یا علی مصفا که از زیبایی گیلان بهره برده، در کنار داستان فیلم برای شما دقایق لذتبخش و آرامی را به همراه میآورد. فیلم اوج و فرود زیادی ندارد و گرههای آن هم به تدریج باز میشود. یعنی سرعت فیلم زیاد نیست، اما این کندی آدم را اذیت نمیکند. چون در خدمت مفهوم مورد نظر فیلم است و کمک میکند کمی سر جایمان جابهجا شویم و نفسی بکشیم. چهرههای آشنا در فیلم هم ارتباط برقرار کردن با آن را راحتتر میکند. از علیمصفا که با اساسا موجودی دوستداشتنی است تا جواد عزتی ساکت فیلم. پژمان جمشیدی هم مثل همیشه با کاراکتر شیرین و شوخیهایش فیلم را مفرح میکند.
در حضور این همه بازیگر اسمی، یک هانیه توسلی فوق بامزه تبدیل شده به انرژی گیش برنده فیلم. هانیه در این فیلم نقش یک زن تازه به دوران رسیده یا به قول امروزیها «خز» را بازی میکند که معترف است برای پول شوهرش با او ازدواج کرده. او سنخیتی با جمع کم و بیش فرهیخته رفقای جهان ندارد. اما همین کنتراست و راحتی او در ایفای نقش، تبدیلش کرده به ستاره احتمالا ناخواسته فیلم. شوخیهای هانیه، از طرح مسائل جنسی تا الاغسواریاش (!) تقریبا همه خوب درآمدهاند و مبتذل نشدهاند. اینها هم بیشتر به خاطر درخشش خود هانیه توسلی است. اصلا همین کاراکتر هانیه و پژمان میتوانست هر فیلم متوسطی را نجات بدهد و پرفروش کند. اما در این فیلم خوشبختانه به اندازه از آنها استفاده شده و گندش را درنیاوردهاند.
فیلم تازه سروش صحت با همه حال خوشی که دارد، از حدی بالاتر نمیرود و تبدیل به یک اثر فوقالعادهای نمیشود که بارها و بارها بخواهیم تماشایش کنیم و به درک تازهای از نکاتش برسیم. فیلم با ابهاماتی مواجه است که پاسخ مناسبی به آنها داده نمیشود. این که چرا این آدمها با چنین تیپ و شخصیتهای متفواتی چنین رفاقت قدیمی و سنگینی با هم دارند. این که چطور این آدمها توانستهاند زندگیشان را ول کنند و برای روزهای طولانی پیش جهان بمانند. درباره خود جهان و زندگی درویشمآبانهاش هم اطلاعات کمی به ما داده میشود. همانطور که گفته شد تعلیقهای داستان هم کم است. در این حد که دو تا از رفقا اختلاف شدید دارند و… (تعریفش نمیکنم تا قصه را لو نداده باشم). راستش شخصا با صحنههای رویای جهان و آن گروه موسیقی وسط جنگل هم ارتباطی برقرار نکردم و بیشتر ژانگولربازی بود تا چیز دیگر.
[ad id='39844']