نقدی بر فیلم کوپال

[ad id='39844']
نقد فیلم «کوپال»: دکتر احمد کوپال و هفت دست آفتابه و لگن

نقد فیلم «کوپال»: دکتر احمد کوپال و هفت دست آفتابه و لگن

«کوپال» پیش از اولین نمایش یکی از کنجکاوی‌برانگیزترین فیلم‌های جشنواره بود. فیلمی تک بازیگر و تک لوکیشن که آن یک بازیگر هم لوون هفتوان، ارمغان دوست‌داشتنی مجید برزگر برای سینمای ایران است و عکس‌های آن تک لوکیشن هم همگی جذاب بودند. با این حال تجربه تماشای فیلم تجربه کسالت‌آوری است از فیلمی با زرق‌وبرق‌های زیاد که انگار قصد تمام شدن هم ندارد.

از کجا شروع شد؟
مشکل «کوپال» به سینمای فیلم کوتاه برمی‌گردد. چند سالی است فیلم‌های کوتاه و جو کلی سینمای فیلم کوتاه که از طریق ویترین آن یعنی جشنواره فیلم کوتاه می‌توانیم به آن نگاه بیندازیم، پر است از فیلم‌هایی بسیار خوش تصویر که ساخت و پرداخت حرفه‌ای دارند و اثری از آماتوریزم در صدا و تصویر آن‌ها نیست، هرچند در فیلم‌نامه و دیالوگ‌ها و کارگردانی همچنان غیرحرفه‌ای هستند. عمده خرج فیلم‌ها برای آوردن فیلم‌بردار حرفه‌ای خرج می‌شود و اگر بتوانند بازیگران حرفه‌ای. در چند سال اخیر هم بارها گفته‌شده که سینمای ایران به رغم مشکلات قبلی در حوزه‌های مختلف در فیلم‌برداری اما رشد خوبی داشته. پرداخت تصویری فیلم‌ها رو به پیشرفت بوده است؛ اما این رویکرد بین فیلم‌سازان فیلم کوتاه تا حدی با اغراق همراه شده که بسیاری از آن‌ها در جلسات تنها درباره قاب و نور و دوربین حرف می‌زنند. در «کوپال» تا جای امکان سعی شده همه چیز خوش آب و رنگ باشد و تا جای امکان متفاوت و نظرگیر. حتی کلیدساز بدون هیچ دلیل داستانی یا حتی سمبلیک سوار بر ماشینی است که از همه طرف آن کلید آویزان شده است و باز هم یک جلوه بصری ایجاد شده. همه چیز انگار در خدمت افه‌های بصری هرچه بیشتر بوده و در این میان چیزی که فراموش‌شده داستان است و کاراکتر و گره‌های داستانی و قلابی که باید به تماشاگر وصل باشد تا او سرنوشت دکتر احمد کوپال و آن سگ ویژه‌اش اهمیتی برایش پیدا کند.
در کوپال با داستان ساده‌ای روبرو هستیم. مردی در خانه‌ای مجلل با سگی تربیت‌شده زندگی می‌کند و خانه او مثل یک موزه تاریخ طبیعی پر از تاکسیدرمی‌های مختلف و شاخ‌های جانوران است. زنش از خانه قهر کرده و ظاهراً قصد مهاجرت دارد. کلیدسازی را برای درست کردن در تالار تاکسیدرمی زیرزمین خانه‌اش صدا می‌کند تا ما از حرف‌های آن‌ها بفهمیم این در ضدضربه ضدحریق و ضد همه چیز است و جز از بیرون و با اثر انگشت باز نمی‌شود. دکتر کوپال عید را در خانه می‌گذراند و درست وقتی آماده رفتن به شکار می‌شود (آن‌هم طی مراسمی شبه آیینی که باعلاقه بسیار و با تمهید موردعلاقه فیلم‌ساز یعنی اسلوموشن به تصویر کشیده می‌شود) در این تالار گیر می‌کند. زمان زیادی از فیلم به نمایش جزئیات غریب این خانه و اشیا و سگ و برنامه‌های تلویزیونی اختصاص پیدا کرده و با گذشت ۵۰ دقیقه از فیلم و انتظار برای شروع فیلم و تمام شدن ذوق‌زدگی‌های بصری فیلم‌ساز، همه اطلاعات لازم را در یک فلاش‌بک و از زبان یک نفر ناگهان دریافت می‌کنیم.

از فلاش‌بک متوجه می‌شویم او این‌قدر به خانواده بی‌توجه بوده که وقتی برای شکار از خانه خارج‌شده، پسربچه کم سن و سالش در استخر خانه غرق‌شده است و بعد در یک تک‌گویی طولانی همسرش اطلاعات لازمی که از دسترس ما دور نگه‌داشته شده بود عرضه می‌کند: این‌که کوپال بعد از مرگ پسرک رو به این سگ و مشروب آورده و تبدیل به یک بشکه شده است و در گذشته شکارچی‌ای بوده پایبند به مرام‌نامه شکارچیان و حالا شکارکش شده است. ۵۰ دقیقه بعدی را باید انتظار بکشیم تا مگر بازی‌های بصری تمام شود و ما از تالاری که همراه با کوپال و سگش زندانی شده‌ایم نجات پیدا کنیم. نجاتی که خیلی ناگهانی و از طریق دیدن یک عکس رادیولوژی از سگ اتفاق می‌افتد و از لحظه دیدن کلید در شکم سگ مشخص است که سرانجام داستان از چه طریقی است و تعلیق بعد از آن بیهوده است و فقط به منظور پاره کردن شکم سگ و بیرون کشیدن دل و روده و تحت تأثیر و درواقع بهتر است بگوییم مرعوب کردن او صورت گرفته است. «کوپال» فیلم پرزحمت و متفاوتی است، کاش چیزی بیشتر از متفاوت بودن هم با خود داشت.

.

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *