نقد بررسی فیلم بلک پانتر (پلنگ سیاه) ۲۰۱۸مارول (Black Panther)

[ad id='39844']

 

فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther

 

نام فیلم : Black Panther 2018 – پلنگ سیاه | ژانر (موضوع) : اکشن , درام , علمی تخیلی

 | محصول : آمریکا ۲۰۱۸ | زبان : انگلیسی

[دارای امتیاز N.A/10 از ‎‎۰,۰۰ رای در IMDB]

.

کارگردان : Ryan Coogler

بازیگران : Chadwick Boseman, Michael B. Jordan, Lupita Nyong’o

.

خلاصه داستان : فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸ ، به دنبال اتفاقات فیلم کاپیتان آمریکا:جنگ داخلی ۲۰۱۶ ، پلنگ سیاه به عنوان پادشاه واکاندا و برای یافتن شخصیت دوگانه اش به نام‌های پادشاه و حامی بازمی‌گردد. او در یک مدت زمان طولانی به چالش کشیده می‌شود….

.

سایر اطلاعات فیلم :

  • رده سنی : PG-13 – تماشای این فیلم به افراد زیر ۱۳ سال توصیه نمی شود.
  • تهیه کنندگان : Kevin Feige
  • نویسندگان : Joe Robert Cole, Ryan Coogler
  • موسیقی : Ludwig Göransson
  • زمان فیلم : – دقیق
  • تاریخ اکران :  ۱۶ February 2018 – جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶

اسپایدی کمیک   http://spidey.ir –  این نقد سعی کرده اسپویلر نداشته باشه و نکته خاصی رو از داستان فیلم لو نده.

خب … طبق روال یکی دو سال گذشته بنده موفق شدم این فیلم رو به صورت سه بعدی در سالن های سینما تماشا کنم و این هم نقد بنده است از این فیلم.

از کجا شروع کنم؟ آم … ببینید اولین چیزی که نظر آدم رو به خودش در این فیلم جلب میکنه اینه که چقدر قشنگ سازندگانش دنیای کمیک بوک های  پلنگ سیاه و تاریخچه غنی اونا رو به تصویر کشیده اند. واقعا معرکه است. از موسیقی گرفته تا رنگ و رو ظاهر بصری و توجه به جزئیات فرهنگ مردم آفریقا و … موسیقی که واقعا حرف نداره  کلا مارول موفق شده یک چشم انداز کاملا منحصر به فرد و تماشایی از واکاندا به ما ارائه کنه که جزئیات در آن موج میزنه. خیلی هم عالی پیشرفت های تکنولوژیک این کشور رو به ما نشون میده. شما در نیم ساعت اول فیلم به خوبی با واکاندا، سنت های آن، مراسم هایش (مثل تاجگذاری پادشاه)، قبایل مختلف آن و … آشنا میشوید و این شگفت انگیزه. باید به فیلمنامه نویسان فیلم تبریک گفت که چقدر خوب و روان همه چیز رو جلوی دید تماشاچی میگذارند و باعث میشوند غرق در دنیایی بشه که قبلا هیچی ازش نمیدونسته. من هنوزم نمیدونم چطوری این کار رو کردند ولی واقعا شما خیلی خوب و سریع با یک عالمه تاریخچه غنی از کمیک های پلنگ سیاه آشنا میشوید.

اجازه بدید قبل از اینکه به شخصیت اصلی برسم به شخصیت های فرعی اشاره کنم. چون به نظرم نقطه قوت اصلی این فیلم در شخصیت های مکمل آن است. بدون شک هیچ فیلم کمیک بوکی از مارول نبوده که اینقدر  شخصیت های مکمل عالی و قوی داشته باشد. همه اونا عالی ان. تکرار میکنم: تمام شخصیت های مکمل داستان فیلم پلنگ سیاه هستن. از خواهر تچالا (شوری) گرفته تا مادرش یا عشقش (ناکیا) و اون خانم جنگجو که عضو گروه محافظین پلنگ سیاه هستش (اوکویه) و «زوری» که یه جور ریش سفید واکاندا هستش و مرشد پلنگ سیاه شده (با بازی «فارست ویتاکر») … همه و همه عالی ان . شوری که در نقش خواهر نابغه پلنگ سیاه اونقدر عالیه که آدم دوست داره فیلم اختصاصی اش ساخته بشه! در کل این فیلم شخصیت های زن بسیار قدرتمندی داره. نقش آفرینی های بازیگران هم شگفت انگیزه.

اصلا هنوز هم در شگفتی هستم که چطور فیلمنامه نویسان اینقدر شخصیت جالب و جذاب برای فیلم خلق کرده اند و شخصیت پردازی اونا رو جوری در آورده اند که هم داستان رو جلو میبرند و هم اینکه ادم باهاشون حال میکنه و ارتباط برقرار میکنه. هیچ کاراکتری در فیلم نیست که زائد باشه یا بگید چقدر بیخوده. مثلا اون شخصیت «ام باکو» که در کمیک های پلنگ سیاه از دشمنان معروف اوست به نام «من ایپ» در این فیلم یک ستاره است! هرگز فکر نمیکردم اینقدر ازش خوشم بیاد. یعنی به معنای واقعی کلمه  معرکه است و در پایان فیلم هم نقش مهمی داره.

مارتین فریمن هم در نقش مامور «اورت راس» حرف نداره. او نقطه اتصال دنیای بیرونی با دنیای واکانداست. مثل همیشه شخصیت بامزه ای هم داره.

راستی حالا که حرف از بامزه بودن شدن باید بگم این فیلم احتمالا کمترین تعداد شوخی را در میان فیلم های اخیر مارول داره. نمیگم اصلا شوخی نداره. اتفاقا داره و خیلی هم بجا و به موقع هستند و خنده دار ولی در کل نوعی جدیت خاص در اون هست که از بقیه فیلم های مارول اون رو مجزا میکنه. شوخی ها نیز ظریف تر از مثلا شوخی های “نگهبانان کهمکشان ۲” هستند و به قول معروف باکلاس شده اند!  البته راستش من خیلی با صحنه های اکشن فیلم حال نکردم. یعنی بهتر از این رو زیاد دیده ام. ولی انصافا اون صحنه درگیری در رستوران کره جنوبی (که قراره پلنگ سیاه و افرادش اون عتیقه رو از کلا پس بگیرن) خیلی عالیه.

به نظرم اومد که در یک برداشت (take) فیلمبرداری شده که باعث میشه آدم خیلی جذبش بشه . البته شایدم بخش های عمده اش در یک برداشت گرفته شدن. الان راستش خیلی یادم نیست ولی خیلی باهاش حال کردم. مخصوصا از اونجایی که اوکویه با اون نیزه باحالش یکی از افراد کلا رو هل میده و از بالکون پرت میکنه پایین و بعدش خودش هم میپره پایین و دوربین تعقیبش میکنه. بعدشم که یه تعقیب و گریز در خیابان دارند که من ازش لذت بردم و نقطه اوج فیلم از نظر صحنه های اکشنه. اون دو مبارزه ای که تچالا روی آن آبشار با دو حریف خودش که به مبارزه دعوتش کرده اند میکنه نیز اجرای خوبی دارن و به خاطر موسیقی عالی هم که همراهی شون میکنه نفس گیر هستن. ولی راستش بقیه صحنه های اکشن به نظرم زیاد خارق العاده نبود.

خب حالا میرسیم به شخصیت اصلی داستان یعنی جناب تچالا یا پلنگ سیاه. در مجموع او قهرمان خیلی خوبیه. آدم باهاش ارتباط برقرار میکنه . «چدویک بوسمن» هم نقشش رو عالی بازی میکنه. صحنه های نبرد تن به تن رو هم به نظرم خودش انجام داده . فیلمنامه نویسان سعی کرده اند از تچالا شخصیتی بسازند که میخواد پادشاه خوبی باشه ولی در جایی از فیلم دچار بحران میشه و نمیدونه باید چیکار کنه. راستش رو بخواهید فیلم در میانه کمی خسته کننده میشه . یعنی آدم فکر میکنه که خب با یه داستان تکراری طرف هستیم : پلنگ سیاه موفق میشه «کلا» رو دستگیر کنه و … اما ناگهان پیچشی غیر منتظره در داستان رخ میده که باعث میشه تچالا دیگر پادشاه نباشه. من نمیخوام بیشتر توضیح بدم که یه وقت اسپویل نشوید. ولی فقط میگم که ناگهان «اریک کیل مانگر» (با بازی «مایکل بی جوردن» ) از چیزی که ما فکرش رو میکنیم فراتر میره. یعنی ما تصور میکنیم او شخصیت خبیث دوم فیلمه اما ناگهان کاری با کلا میکنه که تبدیل میشه به شخصیت خبیث اصلی! البته من با شخصیت تچالا یک مشکل بزرگ دارم که مربوط میشه به بازگشت او به عنوان پادشاه واکاندا (در حالی که فکر میکنیم مرده) و در آخر این نقد بهش میپردازم. 

و حالا میرسیم به شخصیت های خبیث فیلم . اولا بگم که آقای «اندی سرکیس» در نقش «کلا» عالیه. واقعا عالیه. شخصیتش و نوع بازیش و نوع حرف زدنش و راه رفتنش  آدم رو مجذوب خودش میکنه. آدم رو یاد اون استعمارگرهای مغرور و مزخرف انگلیسی میندازه.  قبلا هم گفتم تو این فیلم حتی یک شخصیت هم نیست که آدم باهاش حال نکنه. همه عالی ان. خبیث اصلی هم که  «اریک کیل مانگر» هستش. راستش رو بخواهید او شخصیت بسیار خوبیه ولی نمیدونم چرا بر خلاف بقیه او را یکی از برترین ویلن های تاریخ مارول نمیدونم. البته میگم که … عالیه. یعنی انگیزه متفاوت و خاصی داره (من رو یاد افراطیون داعشی میندازه!) و دوست داره واکاندا رو وارد عرصه های جدیدی بکنه و از گذشته دورش کنه. از نظر من جذابیت این شخصیت در اینه که یه آمریکایی تمام عیاره! اره… آمریکایی! از این خوشم اومد که فیلم میگه “بفرما ایشون دست پخت آمریکاست. اونجا بزرگ شده. اونجا تحصیل کرده و به عنوان سرباز برای آمریکا خدمت کرده”.

همچنین آدم باهاش همذات پنداری میکنه . یعنی من که دلم واسش سوخت . معلومه وقتی یکی از بچه گی رها بشه به امان خدا اینطوری میشه. و البته خانواده پلنگ سیاه در این قضیه مقصر هستند (حالا من نمیخوام زیاد بگم تا یه وقت اسپویل بشید). به قول تچالا او هیولایی هستش که خودشون درست کردند. ولی گفتم که از نظر من نباید زیاد درباره اش اغراق کرد و بگیم بهترین ویلن ماروله و … شاید دلیلش این باشه که خیلی زود وارد واکاندا میشه و قبولش میکنند و خیلی هم سریع میره سراغ نقشه اصلی خودش. شخصا دوست داشتم بیشتر شرارت های او را ببینم و بعد به نبرد نهایی برسیم. یه نکته دیگه هم اینه که خدا رو شکر با وجود اینکه کیل مانگر خبیث موثر و خوبی هستش اما روی قهرمان داستان سایه نمیندازه و پلنگ سیاه از نظر من تا آخرش شخصیت محوری داستان باقی میمونه.

سازندگان فیلم در اقدامی هوشمندانه سعی کرده اند تا تم های زیرین سیاسی به فیلم بدهند. این خیلی خوبه چون راستش را بخواهید کمیک بوک های پلنگ سیاه هم در طی سالیان گذشته تم های سیاسی کم نداشته اند. از همون صحنه ابتدایی که پلنگ سیاه میره تا اون زنان اسیر شده رو در نیجریه نجات بده آدم یاد تروریست های بوکوحرام میفته که چطور دختران آفریقایی رو ربودند. اما اصلی ترین  این تم ها Afrofuturism هستش. یعنی مواردی که به نوع تعاملات اجتماعی /فرهنگی سیاهان آمریکا با خاستگاه اصلی انها در آفریقا مربوط میشن. به عبارت دیگر، فیلم به مساله نژاد، سنت، تعصب و هویت میپردازه و این سئوال رو مطرح میکنه که اون سیاه پوستانی که در آمریکا هستند آیا واقعا هویت غربی دارند یا آفریقایی؟ صحنه ای در اوایل فیلم هست که خیلی دوستش دارم و اونم مربط میشه به جایی که اریک کیل مانگر عتیقه ای رو  به کمک یولیسس کلا از موزه ای در انگلستان میدزده. با اون خانمومه که مسئول موزه است دیالوگ پرمعنایی داره. بهش میگه که اجدادت وقتی میخواستن این رو از ما بگیرن مگه اجازه گرفتن؟ اما از اون جالب تر وقتی هستش که این خانم اصلا حواسش به نوشیدنی که میخوره (و داخلش زهر ریختن) نیست. یعنی همه اونقدر به حضور یک مرد سیاه پوست در موزه شک کرده اند که اصلا فکرشون به تهدیدی که ممکنه در ظرف عذاشون باشه نیست! این درد سیاه پوستان جهانه که همه از روی رنگ پوست راجع بهشون پیش داوری میکنند. در حالی که تهدید اصلی شاید چیز دیگری باشه.

 یک صحنه دیگر هم هست که در آن تچالا با «واکابی» (با بازی دنیل کالویا) صحبت میکنه راجع به اینکه آیا واکاندا باید به کشورهای همسایه خودش کمک بکنه یا نه. واکابی میگه ایده بدیه چون ورود مهاجرین مساوی است با ورود مشکلات آنها به کشور. یعنی میترسه ورود مهاجرین از کشورهای مجاور سنت ها و روش زندگی واکاندایی ها رو عوض کنه. این واقعا درد امروز جوامع بشری هستش چون  حتما خودتون میدونید مشکل مهاجرت به چه بحرانی تبدیل شده. اما مساله اینه که هیچ کدام این موارد و تم های سیاسی غیر طبیعی در فیلم جلوه نمیکنه و همه چیز خیلی ارگانیک به هم وصل میشه و با ساختار فیلم جفت و جوره . بعنی میخوام بگم شما به عنوان بیننده اصلا حس نمیکنی اینجا میخوان فلان شعار سیاسی رو بدن و … در واقع سازندگان فیلم با هوشمندی همه چیز رو در لایه های زیرین قرار داده اند تا اونایی که به عمق میپردازند متوجه شون بشوند و  ازشون لذت ببرند.

و حالا میرسیم به نقاط ضعف فیلم. به نظرم این فیلم سه تا مشکل اصلی داره. اولا اینکه برخی صحنه ها زیادی کش دار میشن و حوصله آدم رو سر میبرن. دوما اینکه جلوه های ویژه نبرد پایانی زیاد قوی نیستن. بعنی دقیقا از اونجایی که اون کرگدن ها (!) وارد نبرد میشن جلوه های ویژه تو ذوق میزنه. نبرد پایانی بین پلنگ سیاه و کیل مانگر (که تو اون جای شبیه به ریل قطار انجام میشه ) هم حقیقتش میتونست حماسی تر و خلاقانه تر باشه.

اما مشکل سوم من با فیلم عمیق تره. ببینید … وقتی تچالا از پادشاهی سرنگون میشه (و من نمیخوام جزئیاتش رو بگم) ، دوست داشتم ببینم با چه سختی هایی دوباره برمیگرده و تاج و تخت رو پس میگیره. من “صفر به قهرمان” (from Hero to Zero) رو خیلی دوست دارم . به عبارت دیگر دوست دارم ببینم قهرمان خوار و خفیف و درمانده میشه و بعد دوباره اوج میگیره. این فیلم هم این شانس رو داشت که به بهترین نحو ممکن این کار رو با قهرمانش بکنه ولی مشکل اینه که تچالا خیلی سریع برمیگرده! یعنی دقیقا به موقع میرسه تا جلوی کیل مانگر و نقشه اش رو بگیره. کاش زمان بیشتری به برگشت او اختصاص میدادن. البته مشکل فیلم کوتاه بودن نیست.  اتفاقا زمانش خیلی هم مناسبه. مشکل اینه که یک سوم ابتدایی فیلم خیلی بیش از حد طولانی شده و بنابراین یک سوم پایانی که بازگشت قهرمان رو نشون میده به ناچار خیلی عجله ای به سرانجام میرسه. 

و در پایان میگم این بهترین فیلمی بود که مارول میتونست از روی شخصیتی درجه دو مثل پلنگ سیاه بسازه. ولی این فیلم بهترین مارول استودیوز نیست (هرچند آقای «کوین فایگی» گفته بهترین فیلم ماست). من شخصا  مثلا از «دکتر استرنج» خیلی بیشتر لذت بردم. یا حتی از “ثور: راگنوراک”. نمیدونم دقیقا  دلیلش چیه. یعنی من همین الانم حاضرم برای بار دهم دکتر استرنج یا “بازگشت به خانه” رو ببینم ولی راستش وقتی داشتم از سالن سینما بیرون میامدم با خودم گفتم شاید فقط یه بار دیگه وقتی بلوری اومد تماشاش کنم! حالا شایدم من هیچ وقت از شخصیت پلنگ سیاه زیاد خوشم نیومده و …

ولی از نظر من بهتره بگیم پلنگ سیاه “متفاوت ترین” فیلم مارول استودیوز هستش، نه بهترین. که اونم به خاطر تم ها ولایه های سیاسی اون هستش.

 

فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther  فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther  فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther   فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther   فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther   فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther  فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther   فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther   فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther  فیلم پلنگ سیاه ۲۰۱۸مارول بلک پانترBlack Panther

[ad id='39844']

1 دیدگاه دربارهٔ «نقد بررسی فیلم بلک پانتر (پلنگ سیاه) ۲۰۱۸مارول (Black Panther)»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *