بررسی و نقد داستان فیلم خوک مانی حقیقی
نقد ورایتی بر فیلم خوک
«خوک» فیلم طنزی است که به اندازهی نامش عجیب و خلوضعانه است. آنچه که در «خوک» آشکار میشود شکنندگی ایگوی مردی (کارگردانی) است که اجازهی کار ندارد و به نظر میرسد از مشکلات شدید خشم رنج میبرد. داستان از جایی آغاز میشود که این کارگردان میفهمد بازیگر الهامبخشش میخواهد با کارگردان دیگری کار کند. این نگرانیها البته تا زمانی که سر چندین کارگردان مشهور ایرانی توسط قاتلی بریده میشود ادامه پیدا میکند. او که دیگر فیلم نمیسازد و به کار کردن روی تبلیغات روی میآورد صبورانه منتظر روزی است که توسط قاتل به قتل برسد. زمانی که به نظر میرسد آن روز قرار نیست بیاید کم کم نگران میشود که شاید دیگر فیلمساز مهمی نیست. فیلم در نتیجهاش ایگوی مرد مدرن فیلمساز را در جلوی لنز یک کمدی-سیاه تحلیل کرده و تخریب میکند. با وجود اینکه «خوک» به اوج متافیکشنالی که قولش را داده نمیرسد اما به وسیلهی بنیاد هوشمندانهاش ترسیم بسیار بامزه و خندهداری از جامعهای است که هم در واقع و هم به شکلی استعاری در حال از دست دادن سرش است.
در حالی که مثال و تصویر عادی شده از سینمای ایران عموما با درامهایی شبیه آثار فرهادی یا پازلهای هنرمندانهی کیارستمی ارائه میشود آثار مانی حقیقی کاملا در جهانی متفاوت به سر میبرند. او یک دوستدار ابزوردیسم، کمدیهای بزن بکوب و متافیکیشن است و فیلمش ایران کاملا متفاوتی را با چیزی که در رسانه بهمان نشان داده شده ارائه میدهد. «خوک» ادامهی تمایل شدید مانی حقیقی بر سکانسهای عجیب و غریب رویا و میانپردههای موزیک ویدیویی است. این کمدی سیاه با فیلمبرداری درخشانش به شکلی متنوع تزیین شده و دامنهی مختلفی از رنگها را به کار گرفته که باعث میشود فیلم برایتان از پردهی نمایش بیرون بزند. این رویکرد که البته شاید برای همه خوشایند نباشد تنشِ روایت را در پارهای از اوقات که نیازمند به افزایش است کاهش میدهد، اما در کل زیبایی یکهای را نصیب فیلم کرده که تا زمان زیادی در ذهنتان باقی میماند.
مضامین «خوک» شبیه آینهای از جهان واقعی به نظر میرسد. جلوگیری از کارکردن شخصیت حسن کارگردانانی مانند جعفر پناهی را به یادمان میآورد و ایدهی اطلاق کردن خوک به فیلمسازان و بریدن سرهایشان شبیه استعارهای به همین اتفاق است. اما مضامین کلی اثر فقط به جامعهی ایران محدود نمیشوند و وسعت بسیار بیشتری دارند. مضامینی مانند محاکمههای شبکههای اجتماعی، کاوش در باب دورویی جامعه به طور کلی، نقش زن بازیگر الهامبخش و چیزی که به نام غیر قابل دسترس بودن مولف مرد از آن نام برده میشود.
به عنوان یک کمدی طنازانه، فیلم به این دلیل که داستان و مضامینش به درستی جفت و جور میشوند خوب عمل می کند. جدای از اینکه سکانسهای بصری فیلم احتمالا از جمله چیزهایی خواهد بود که در بررسی برای خرس طلایی به یاد میمانند، اما آنچه که درواقع مخاطب را به هیجان میآورد دیالوگهای سیاه شلاقگونهای است که بیش از هر چیزی مدیون نقش آفرینی عالی حسن معجونی است. معجونی با نگاه وحشیانه و غریبش خود را به راحتی به عنوان یک مولف خشمگین میقبولاند، کسی که از نگاه کردن به هر چیزی ورای خودش ناتوان است. یک خودشیفته کامل که هر صحبتی را به گونهای به سمت خودش بازمیگرداند. شخصیتهایی که دور حسن را گرفتهاند عموما کهنالگوهاییند که به طور مداوم از او انتظار دارند. احتمالا ستارهی واقعی این قضیه هم مینا جعفرزاده در نقش مادر کارگردان است که به او اطمینان میدهد حتما قاتل به سراغ او خواهد آمد و او را به عنوان آخرین قربانی نگهداشته داشته.
این که خوک بنیاد اصلی خود را دنبال میکند و در عین حال قادر است مخاطب را غافگیر کند به اثری راضی کننده تبدیلش کرده. با توجه به این که اتفاقات زیادی در فیلم میافتد قدرت مضمون مرکزی به نوعی گم میشود. در صورتی که میتوانست با ساده سازی و لاغرتر کردن روایت به یکی دو نقطهی عطفِ نتیجهگیری تاثیر بیشتری ببخشد. علیرغم تمام این نکات فیلم ترکیبی درست بین نگاه شخصی و سیاسی باقی مانده. حقیقی در نگاه تیرهاش به ایرانِ مدرن کمدیای را خلق کرده که اندیشیدن به فیلم را زمان زیادی پس از روشن شدن چراغها در ذهن مخاطب باقی میگذارد.
یک دیدگاه
ناشناس
با سایتتون مگه فیلم رو دیدید ………………که گوه خوری نقد میکنید
بی سواد های پدر سگزگرحزعرعلجهاج
ناشناس
با سایتتون مگه فیلم رو دیدید ………………….که ……………… نقد میکنید
بی سواد های ………………