«شکل حماقت»
کافه سینما – دوست دارید فیلمی بسازید که مورد توجه تمامی منتقدان قرار گیرد؟ دوست دارید فیلمی بسازید که جوایز تمام جشنوارهها و مسابقات مهم را درو کند؟ اگر جوابتان بلی است، در مورد روابط عاطفی غیرمتعارف فیلم بسازید؛ مثلاً روابط همجنسگرایانه یا روابط جنسی بین انسان و هیولاهای عجیب و غریب. انگار منتقدان با این فیلمها که رو به رو میشوند ابا دارند از نقد کردن، میترسند متهم شوند به مخالفت با مضمون، میترسند متهم شوند به تحجر، به عقبماندگی، به سنتی بودن. پس نقد را تقلیل میدهند به روابط عمومیِ فیلم شدن، به توجیه اشتباهات و خطاها، به تعریف و تمجید. دلم برایشان میسوزد. صدای فریادهایشان را میشنوید؟ التماس میکنند که نمیخواهند ترور شخصیت شوند، نمیخواهند مورد هجوم کمپینها و گروههای حامی این مضامین قرار گیرند، نمیخواهند این فیلمِ آخرشان باشد…
در سالهای اخیر فیلمهای این چنینی کم ساخته نشدهاند، اما قطعاً یکی از بدترینشان همین «شکل آب» (با عنوان اصلی «The Shape of Water») ساخته گیرمو دل تورو است. کارگردانی، فیلمبرداری، و بازیگری را رها کنید، بیایید بچسبیم به فیلمنامه. اگر فیلم را دیدهاید، سعی کنید به سوالات زیر پاسخ دهید. اگر فیلم را ندیدهاید، حتماً موقع دیدن فیلم به سوالات زیر فکر کنید تا بفهمید با چه اثر احمقانهای مواجهید. یا علی مددی!
اجازه بدهید با صریحترین سوال شروع کنم، صحنههای خودارضایی چه کمکی به فیلم کرده؟ داستان را پیش میبرند؟ شخصیت را میسازند؟ اشتباه نکنید! جهتگیری من ابداً اعتقادی نیست. سوالم این است که چرا هالیوودِ امروز حاضر شده صحنههای جنسی مشمئزکننده را به هر قیمتی و بدون این که داستان ایجاب کند حُقنه کند در تولیداتش؟
چطور من باور کنم این موجود عجیب و غریب و زخمی توانسته مسیر خانه تا سینما را طی کند بدون این که ردِ خونی از خود به جا بگذارد؟ سپس ایستاده و غرق تماشای فیلم شده، در حالی که میداند خطر انسانها تهدیدش میکند و لازم است سریعاً برگردد درون آب؟ اصلاً چطور وارد سالن شده بدون این که کسی او را ببیند؟ سینماها تا این حد بی در و پیکرند؟ اگر بله، پس این همه آمار و ارقام در مورد تعداد تماشاچیان و فروش، کوچکترین اعتباری ندارد (البته بدون در نظر گرفتن این رویه منطقی نیز این آمار و ارقام چندان معتبر نیستند. چرا؟ همین فیلم به وسیله همین آمار اعتبار یافته).
چطور یک خدمتکار میتواند بدون کوچکترین مراقبت و نظارتی وارد سریترین اتاق یک مرکز مطالعاتِ فضایی شود و آنجا نهار بخورد؟ جالبتر این که تنها کسی که متوجه حضور پنهانی او میشود یک جاسوس روسی است. این اتاق با این درجه محرمانگی نباید مراقبتهای شدیدتری داشته باشد؟ همین سوالها به چگونگی دزدیدن این هیولا نیز وارد است!
چطور من باور کنم موجودی که به شدت ضعیف شده و باید هر چه سریعتر آزاد شود میتواند بعد از اصابت چندین گلوله و «مرگ» با استفاده از قدرتهای ماورایی خود را زنده کند؟ اصلاً این [کاراکتر هیولا]، چه «خدایی» است که کچل را مودار میکند، خود را زنده میکند، اما قادر نیست جلوی ضعیف شدن خود را بگیرد؟
آیا ممکن است بتوان یک مرد بالغ را با فرو کردن انگشت درون سوراخی که گلوله در بدنش ایجاد کرده روی زمین کِشید؟ واقعاً ممکن است؟
چرا نزدیکترین دوست خدمتکار کوچکترین واکنشی به رابطه جنسی او و هیولای داستان نشان نمیدهد؟ مگر نه این که در نظر او این موجود یک هیولای ترسناک است؟ اصلاً هیولا نه، حیوان که هست! واقعاً این موضوع تا این حد طبیعی است؟
آشکار شدن تمایلات همجنسگرایانه مرد همسایه چه کمکی به پیشرفت داستان میکند؟ آیا راه دیگری وجود ندارد برای باورپذیر کردن رابطه انسانی زن خدمتکار و مرد همسایه؟ مرد همسایه حتماً باید همجنسگرا باشد تا عدم وجود تمایلات جنسی بین این دو طبیعی به نظر برسد؟ تا این حد سقوط کردهاید رفقای روشنفکر غربی؟ کلاهتان را بالاتر بگذارید!
چطور زن خدمتکار و هیولای عجیبالخلقه پس از باز شدنِ درِ حمام و خالی شدن آب با آن فشار مهیب هنوز سر پا ایستادهاند و ذرهای تکان نخوردهاند؟ فشار آب منطقاً و فیزیکاً نباید آنها را تکان میداد؟ به نظر میآید فشار آب روی در حمام بسیار زیاد است. چطور همچین فشاری به پنجرهها وارد نمیشود؟
چرا مرد همسایه وقتی با صحنه خورده شدن سر گربهاش توسط «خداوند» عزیز مواجه میشود ناراحت نمیشود؟ همچین صحنهی مشمئزکنندهای اگر برای یک گربه خیابانی هم اتفاق بیفتد زجرآور است چه رسد به حیوان خانگی!
چرا رفقای بزرگوار منتظرند باران ببارد، آب بندرگاه بالا بیاید، و دریچهها باز شوند تا این موجودِ جمعِ نقیضین را آزاد کنند؟ نمیتوانند همان طور که او را سوارِ وَن از مرکز تحقیقات به خانه منتقل کردند بروند سمت ساحل و مستقیماً او را در اقیانوس رها کنند؟ نمیتوانند؟ صد رحمت به فیلم هندی!…