ابرشرورهای مارول : ثانوس (تایتان دیوانه)

[ad id='39844']

 

ثانوس ملقب به “تایتان دیوانه” (The Mad Titan)، نخستین بار در سال ۱۹۷۳ و در شمارۀ ۵۵ کمیک مردآهنی توسط “جیم استارلین” خلق و وارد دنیای کمیک بوک شد. نام ثانوس برگرفته از “ثاناتوس“، ایزد مرگ در اساطیر یونان، است و عشق بی حد و حصر او به تجسم مرگ نیز به همین برمیگردد. جیم استارلین قبلاً اعلام کرده بود که شخصیت ثانوس ترکیبی از دو شخصیت خلق شده توسط “جک کربی” در جهان چهارم دی سی است که معروف به “خدایان جدید” هستند. یکی از آنها دارکساید، خدای تشنۀ قدرت و حاکم ظالم سیارۀ آپاکالپیس، و دیگری مترون، خدای دانش است؛ که بعداً سرنوشت جک کربی و ثانوس را به یکدیگر می رساند.

ثانوس در قمر تایتان به دنیا آمده و پسر جهش یافتۀ منتور – از حاکمان نژاد “جاودان ها” (Eternals) با ظاهری شبیه انسان – و سوئی سان است. جهش ژنتیکی ثانوس به این خاطر است که او از نسل نژاد “دیوینت ها” است که خون انسان در رگ هایشان جاری است اما شباهت بسیار کمی به انسان ها دارند. نخستین عمل بد ثانوس مربوط به قتل مادرش می شود. در دوران کودکی شخصیت در خود تنیده ای داشته و تنها دوست و همبازی اش، برادرش اِراس بوده که می توانست احساسات را کنترل کند. ثانوس بعداً به خاطر سوال هایی که در رابطه با خلقت در ذهنش داشت، به سمت و سوی مرگ کشیده شد و اینجا بود که عاشق تجسم مرگ شد و شروع به پرستش مرگ کرد. و این یگانه دلیلی است که باعث شد تا در آینده درصدد فتح جهان، کهکشان و دنیاها برآید و همواره بدنبال قدرت هایی بینهایت و خداگونه باشد.

نــژاد جــاودان ها

بازگشت “جک کربی” به مارول، بدنبال خلق خدایان جدید برای دی سی که بسیار ازش استقبال شد، در اواسط دهۀ هفتاد میلادی با درخواستی از سوی مسئولین مارول مبنی بر خلق نژادی مشابه با خدایان جدید همراه بود. بدین ترتیب نژادی با نام “جاودان ها” برای دنیای مارول خلق شد.

نژاد “جاودان ها“، در نتیجۀ آزمایشاتِ مخلوقاتِ خداگونه به نام “آسمانی ها” (Celestials) پدید آمد. “آسمانی ها” پنج میلیون سال پیش، نژاد قدرتمند و مشابه انسان ها  یعنی “جاودان ها و هم چنین نژاد هیولامانند “دیوینت ها” را خلق کردند که هیچ شباهتی به آنها نداشتند.

درست به مانند نژاد “ناانسان ها” (Inhumans) در دنیای مارول، که حاصلِ آزمایشات نژاد “کری” (Kree) هستند، روزی روزگاری نژاد “جاودان ها” که با هیچ انسان عادی تماس برقرار نکرده بودند، دست به جنگ داخلی بزرگی زدند. جنگِ عظیمِ تکنولوژی های برتر که مشابه با دیدگاه های اریش فون دنیکن بود و بالاخره به غرق شدن قارۀ “آتیلان” (Atlantis) و قارۀ “مو” (Mu) انجامید. اما کل داستان به همین خلاصه نمی شود.

“کرونوس” (Kronos) رهبر یکی از طرفین و برادر ظالمش “اورانوس” (Uranos) رهبر جناح دیگر در جنگ داخلی بود. “اورانوس” پس از متحمل شدن شکست، به همراه حامیانش به فضا رفته و مستعمره نشینِ سیاره ای به نام “اورانوس” (Uranus) شدند و سال ها بعد، جاودان های سیارۀ اورانوس به دنبال گرفتن انتقام، راه بازگشت به زمین را در پیش گرفتند و هنگامی که در راه مورد هجوم کری ها قرار گرفتند، با فرود در قمر تایتان – بزرگ ترین قمر زحل –  مجبور شدند دوباره مستعمره نشین شوند.

پس از آن، “کرونوس” که خواستار افزایش عمر زندگانی و قدرت “جاودان ها” بود، در آزمایشات موفق شد و او که درصدد اخذ قدرت های خداگونه بود، علی رغم اینکه با فعال کردن ژن نهفته در “جاودان ها“، آنها را به صورت فردی صاحب قدرت کرد، به خلق یک مخلوق جدید به اسم “تک-ذهن” (Uni-Mind) انجامید. به همین خاطر در زمان های مشخص، تمام جاودان ها در یک بدن و در یک مغز غول پیکر ترکیب میشوند. که این ایده نیز برگفته از رُمان “پایان بچگی” به نویسندگی آرتور سی کلارک است.

در همین حال، “کرونوس” جایش را به پسران ارشدش “زوراس” (Zuras) و “آلرس” (A’lars) داد که این هم منجر به یک درگیری دیگر شد و “آلرس” به همراه حامیانش به مستعمره نشینان تایتان پیوست.

نژاد “جاودان ها” که در کوه المپ یونان ساکن شده بودند، درست بمانند “ناانسان ها“، مدتی بین خدایان بودند و پس از آن نیز با پیدا شدن سروکلۀ ابرقهرمانان امروزی، قاطی آنها شدند و در ماجراجویی ها شرکت کردند. حتی جاودان هایی مثل “اِراس” با نام مستعار “استار فاکس” و “سرسی” با نام مستعار “فورگتن وان” که توانایی دستکاری مولکول و اتم داشتند به مرور زمان عضوی از گروه انتقام جویان شدند.

در واقع نژاد جادوان ها همانند ناانسان ها خیلی وقت است به دست فراموشی سپرده شده است. هرچند که امروزه مارول ناانسان ها را به جای افراد ایکس نشانده و بعید نیست در آینده نیز جاودان ها را جانشین ناانسان ها کند.

شخصیت ثانوس از آنجا که از اصل و نسب یکی از نژاد های خلق شده حاصل از آزمایشات صورت گرفته در زمین است، در واقع ریشه ای زمینی دارد. پدر ثانوس نیز همان “آلرس” که نام دیگرش “منتور” است به مستعمره نشینان تایتان پیوست.

ظاهراً “جک کربی” و “استن لی” به همراه “جیم استارلین“، اطلاعات بسیار خوبی دربارۀ اساطیر یونان داشته اند که در روایت ریشه های جاودان ها، ثانوس و تایتان به خوبی از آن الهام گرفته اند.

دستکش ابدیت

داستان “دستکش ابدیت” از جایی شروع می شود که ثانوس بدنبال دستیابی به جواهرات ابدیت جستجوهایش را آغاز می کند. گام اول این جستجوهای ثانوس در شمارۀ ۳۴ از سری موج سوار نقره ای برداشته شد و در داستانی به نام “جستجوی ثانوس” ادامه پیدا کرد. ثانوس به دنبال گرفتن جواهرات ابدیت که در دستان خدایان قدیم بود و هیچ استفاده ای از آن نمیشد به راه افتاد و در مواقعی با استفاده از هوش و ذکاوت خود و در مواقعی نیز با چنگ و دندان بالاخره با موفقیت به این جستجوهایش پایان داد. بدین ترتیب ثانوس با دستیابی به جواهر زمان، روح، فضا، ذهن، واقعیت و قدرت، تبدیل به یک خدا شد و به این باور رسید که از این طریق می تواند نظر یگانه عشقش بانوی مرگ را جلب کند.

برای آنکه لذت خواندن کمیک “دستکش ابدیت” برای آنهایی که هنوز مطالعه اش نکرده اند از بین نرود، از ادامۀ شرح داستان در این مقاله خودداری می کنیم و برای قسمت بعد نگه می داریم.

در آخر باید این نکته را قید کنیم که در این داستان شش شماره ای در مقابل ثانوس، امثال “آسمانی ها“، “گالاکتوس“، “ارباب هرج و مرج” و “ارباب نظم“، “ارباب نفرت“، “غریبه“، اودین، زئوس و بسیاری از خدایان اساطیر و ابرقهرمانان قرار گرفتند و دوش به دوش یکدیگر جنگیدند

ا قبل از رخداد دستکش ابدیت و پیش درآمدهایش، شخصیت ثانوس بسیار کم در کمیک بوک های شرکت مارول دیده میشد که به یک باره در جریان تدارکات و اقدامات به عمل آمده برای دستکش ابدیت، از فرش به عرش رسید و تبدیل به یکی از بزرگترین شخصیت های مارول شد که امروزه غول اصلی فیلم های ابرقهرمانی مارول به شمار میرود. ثانوس که اولین بار در شمارۀ ۵۵ از سری مردآهنی وارد دنیای کمیک بوک شد، بعداً در یکی دو تا از ماجراهای انتقامجویان، سری کمیک بوک کاپیتان مارول و آدام وارلاک ظاهر شد اما برای اولین بار در سری موج سوار نقره ای بود که شخصیت ثانوس کم کم خودش را بالا کشید و نقش مهمی ایفا کرد.

در شمارۀ ۳۴ از سری موج سوار نقره ای که توسط خود جیم استارلین نوشته شد، موج سوار نقره ای شاهد بازگشت از مرگ ثانوس از سوی الهۀ مرگ بود. و در شمارۀ ۳۵ از همین سری، ثانوس دلیل بازگشت خود را توضیح میدهد و معلوم میشود که الهۀ مرگ ثانوس را فقط برای انجام ماموریتی از مرگ بازگردانده است. چرا که برای الهۀ مرگ آشکار شده بود تعداد زنده ها از تعداد مرده ها بیشتر است و باید کاری کند تا توازن بین زنده ها و مرده ها برقرار شود. و برای ایجاد توازن ثانوس را زنده کرده و از او خواستار مرگ بسیار شد. موج سوار نقره ای به ثانوس میگوید که در این راه روی کمک او حساب باز نکند و بعد با رفتن به سیاره ای به نام “سلریا” (Salaria) کوه هایی از جسد را مشاهده میکند.

در شمارۀ ۳۶، موج سوار نقره ای به زمین می آید و به کاپیتان آمریکا در مورد این تهدید هشدار میدهد و این حوادث و اتفاقات مهم به گوش پدر ثانوس، منتور نیز میرسد. و درکس نابودگر (Drax the Destroyer) کسی است که برای کشتن ثانوس پا پیش میگذارد.

در اینجا لازم میدانم این نکته را قید کنم که شخصیت درکس قبلا مثل الان چاقو بدست و “باهوش” نبود. حتی الان هم آن شخصیتی نیست که برای اولین بار ظاهر شد. درکس شخصیتی بود که هر بار کشته شده و زنده میشد، تا زمانیکه ماموریتش را به سرانجام نرسانده باشد که ماموریتش هم کشتن ثانوس بود. او در نتیجۀ این تناسخ و بازگشت روح، عقلش را از دست داد. طوریکه درکس شخصیتی بسیار تنومند و درشت هیکل اما با ذهن یک کودک چهار پنج ساله بود و هر سوء تفاهمی که پیش می آمد سریعا گلوی اطرافیانش را می گرفت.

در شمارۀ ۳۷ سری موج سوار نقره ای نیز در پی یک سوء تفاهم، بین درکس و موج سوار نقره ای در قمر تایتان درگیری به وجود می آید. در شمارۀ ۳۸ ثانوس به دیدن نواگان یاغیان میرود که زمانی فرمانده شان بود و فرمانده وقتشان که نبولا بود را از مقامش پایین میکشد و به شکل فجیعی سعی میکند با سوزاندن او را بکشد. در ادامۀ این ماجرا هم ثانوس با موج سوار نقره ای مواجه میشود و پس از یک نبرد بزرگ میمیرد …

در واقع یک جسد پیدا شده و در انتهای داستان معلوم میشود که آن جسد متعلق به ثانوس نبوده و فقط یکی از حقه هایش برای خریدن زمان برای خودش بوده است.

بدین ترتیب پس از این اتفاقات، داستان ثانوس در کمیک بوکی به نام جستجوی ثانوس (The Thanos Quest) در قالب دو شماره دنبال میشود.

شمارۀ نخست از جستجوی ثانوس که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد بسیار هیجان انگیز بود و دروازه ای به سمت حماسه ای بزرگ باز میکرد. اولین بار در این شماره بود که ثانوس رسیدن به مرتبۀ خدا، جمع آوری شش جواهر ابدیت و جاسازی آنها در یک دستکش را به عنوان یگانه هدف برای خود برگزید. اما این کار به هیچ عنوان آسان نبود و ثانوس برای رسیدن به این هدف دشوار خود باید مخلوقی کیهانی به نام “این بیتوینر” (In-Betweener) – که عنصر توازن بین دو مخلوق ضد یکدیگر بود – را از میان برمیداشت. همچنین در کنار این بیتوینر، ثانوس باید با پنج شخصیتی که عنوان “بزرگان عالم” (The Elders of The Universe) را یدک میکشیدند هم سرشاخ میشد.

لازم به ذکر است در مینی سری جستجوی ثانوس که پلی برای دستکش ابدیت بود، جیم استارلین بیشتر سعی داشت هوش و ذکاوت ثانوس را به رخ خوانندگان بکشد که در نهایت موفق به اینکار هم شد.

در ابتدای ماجرا، ثانوس تصمیم میگیرد به دنبال شش سنگ ابدیت به راه بیافتد و همین کار را هم میکند. نخستین گام او رفتن به مکانی بود که این بیتوینر در آنجا زندانی شده بود. این بیتوینر که قدرت مقابله با امثال گالاکتوس را داشت، پس از آنکه توسط ثانوس آزاد میشود، مورد حملۀ ثانوس قرار میگیرد و بالاخره نخستین سنگ که در پیشانی این بیتوینر بود بدست ثانوس میافتد. این سنگ، سنگ روح بود.

ثانوس پس از آنکه این بیتوینر را به حال خود و مجازاتی که در انتظارش بود رها میکند، به راه خودش ادامه میدهد و به ایستگاه دوم میرسد که سیاره ای به نام “تامراتا” (Tamarata) بود. در آنجا با یکی از شخصیت های باستانی که اسمش “قهرمان” (Champion) بود مبارزه میکند و شخصیتی که در پیشانی اش سنگ قدرت داشت و احتمالا شکست ناپذیرترین فرد از لحاظ قدرت بود و هرکسی که جلویش ظاهر میشد به چالش مبارزه دعوت میکرد و از روی نعش هرکسی که دعوت به مبارزۀ او را میپذیرفت رد میشد، در مبارزه با ثانوس نیز سعی کرد بیشتر از مغزش، از قدرتی که دارد استفاده کند که در نهایت به دقیق ترین و ظریف ترین تلۀ ثانوس افتاد و سنگ گرانبهایش را از دست داد.

پس از تامراتا، ثانوس به باغچۀ شخصیت باستانی به نام “باغبان” (The Gardener) میرود. باغبان به هر سیاره ای که میرفت زندگی میبخشید و ثانوس با شکست آسان و بی دردسر او صاحب سنگ زمان شد.

ثانوس در مسیر حرکت به سمت مقصد بعدی، مورد حملۀ یک شخصیت باستانی به نام “دونده” (The Runner) قرار میگیرد و پس از آنکه دونده حسابی روی مخ ثانوس راه میرود، کاسۀ صبر ثانوس لبریز میشود و به جای قدرتش، اینبار از سنگ زمان استفاده میکند. چرا که سریعترین فرد کیهان، کسی نیست که ثانوس بتواند با استفاده از قدرت ئ مشت و لگد جلویش را گرفته و یا شکستش دهد. اما از آنجا که دونده زیادی مغرور بود، ثانوس سریعا متوجه آن میشود و از آن به عنوان نقطه ضعف دونده استفاده میکند. ثانوس با استفاده از سنگ زمانِ باغبان و بدون آنکه دونده متوجهش بشود، او را پیر میکند و از دل و دماغ افتادن دونده منجر به از دست دادن سنگ فضا میشود.

پس از گرفتن سنگ فضا، دونده به یک بچه تبدیل میشود و ثانوس او را تقدیم شخصیتی باستانی به نام “کالکتور” (The Collector) میکند. شخصیتی که کارش جمع آوری چیزهای جالب و کم یاب در عالم بود و به محض گرفتن یک فرد باستانی که دیگر به یک بچه تبدیل شده بود، سنگ واقعیت را که از نظرش یک چیز بدرد نخور بود به ثانوس میبخشد.

پس از گرفتن پنج سنگ گرانبها، نوبت میرسد به آخرین سنگ و آخرین مبارزۀ بزرگ. این بار رقیب ثانوس شخصیتی استراتژیست به نام “گرندمستر” (The Grandmaster) با اعتیاد به قمار بود. ثانوس با گرندمستر وارد بازی مرگبار میشود و با فریب او بازی را میبرد و سرانجام سنگ “ذهن” را بدست می آورد.

ادامۀ داستان هم کمی غم انگیز است؛ ثانوس ادعا میکند که تمام این سعی و جستجوهایش برای تبدیل شدن به یک خدا، فقط به خاطر جلب توجه الهۀ مرگ بوده است و انتظار عشق متقابل از او دارد که نه تنها خبری از عشق متقابل نبود بلکه یک جواب سرد نیز از الهۀ مرگ همچون تیری در قلبش فرو رفت:

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *