نقد بررسی سریال ترسناک شبکه صفر : خلیج شمعی Channel Zero

[ad id='39844']
بررسی سریال ترسناک زیرو چنل
رامبد خانلری: هیچ کدام از ما در مراجعه به گذشته با خودمان صادق نیستیم. خود من وقتی بچه بودم علاقه زیادی به «پسر شجاع» و «سفرهای میتی کومان» داشتم، اما حالا وقتی با دوستان در مورد کارتون های زمان کودکی حرف می زنیم با آب و تاب از «هادی و هدی» و «قورباغه سبز» حرف می زنم.
 
کارتون های عروسکی یا به قول امریکایی ها «پایت شو»ها شبیه کره بادام زمینی هستند. کره بادام زمینی از آن خوراکی هایی است که به وقت خوردن خوشمزه نیست، اما مزه خوشی از آن در خاطر آدم می ماند. این مفهوم را هم سن و سال های آمریکایی من هم می فهمند. به این خاطر آن ها در زمان کودکی درگیری برنامه عروسکی به نام «خیابان سسمی» بوده اند. آن ها هم حالا که به این سن و سال رسیده اند، فهمیده اند خیابان سسمی را دوست دارند.
 

بارها شنیده ام که دوستان هم سن و سال من با ترس از این برنامه های عروسکی یاد می کنند؛ از «چاق و لاغر» گرفته تا «خونه مادربزرگه». من از هیچ کدام از این ها نمی ترسیدم، اما ترس دوستانم را می فهمم. حتما عروسک ها چیزی را در خودشان پنهان دارند که می شود از آن ها ترسید. چندتایی فیلم ترسناک می شناسم که در آن ها شر اعظم یک عروسک است. بیشتر کارگردان های انیمیشن برای ساختن سناریوهای گوتیک از تکنیک «استاپ موشن» استفاده می کنند.
 
تکنیکی که در آن از عروسک استفاده می شود. سریالی که در این مطلب از آن صحبت می کنیم، بر یکی از همین برنامه های عروسکی سوار است. برنامه ای به نام «خلیج شمعی» که یک برنامه عروسکی ترسناک است و در خاطر بچه های دیروز مانده است. به همین خاطر فضای سریال برای من و تمام کسانی که از برنامه های عروسکی زمان کودکی خاطرات ترسناک دارند، فضای آشنایی است و با دغدغه شخصیت ها به راحتی همذات پنداری می کنیم.
 
خلیج شمعی در واقع یک «کریپی پاستا» بوده یعنی عکس هایی که در فضای مجازی منتشر می شود و حال و هوای گوتیک دارند و بعدها از آثاری با استفاده از آن ها در مدیوم های مختلف شکل می گیرد؛ بازی های کامپیوتری، سریال، فیلم سینمایی و… «مرد بلند بالا» معروف ترین کریپی پاستای این سال ها بوده که آثار زیادی با محوریت این شخصیت شکل گرفته اند. خلیج شمعی هم کریپی پاستایی است که در سال ۲۰۰۹ در فضای مجازی منتشر شده است و سال گذشته سریال «شبکه صفر» با استفاده از همین شخصیت ها ساخته شد.
سریال ادعای داستان عجیب دارد، اما داستان عجیبی ندارد. در حقیقت کلاژی از مجموعه آثار ترسناکی است که پیش از این دیده ایم. تنها برگ برنده قصه همان خلیج شمعی و شخصیت های جذابش است. شبکه صفر سریال خوش ساختی نیست و بازی های درخشانی هم ندارد. در حقیقت همه چیز دست به دست هم دادند تا این سریال یک سریال معمولی باقی بماند.
کدهای داستان، انتهای آن را قابل حدس می کند. هر چند داستان ادعای پایان شگفت دارد. ژانر وحشت ژانر دشواری است و انتظار دیدن کار درخشان در این ژانر انتظار نابجایی است. در تمام تاریخ سینما تعداد آثار درخشان در این ژانر به انگشتان یک دست هم نمی رسد. سریال های ساخته شده در این ژانر هم سریال های درخشانی نیستند. طرفداران این ژانر توقعشان را پایین آورده اند و یاد گرفته اند چطور از کارهای متوسط لذت ببرند. شبکه صفر برای آن هایی که طرفدار پر و پا قرص ژانر وحشت نیستند، سریال متوسطی است و تماشای آن هیچ لذتی ندارد، حتی شاید این پیشنهاد ما آن ها را برزخ کند، اما برای آن هایی که مثل من علاقه مند به این ژانر هستند، تماشایش خالی از لطف نیست.
نه نظر من من شبکه صفر از آن سریال هایی است که قرار است هر فصل با داستانی مجزا شکل بگیرد. فصل اول برای بیشتر سریال ها فصل آزمون و خطاست. سریال شروع خوبی دارد، قسمت اول از باقی قسمت های سریال جذاب تر است و شما را کنجکاو تماشای قسمت های باقیمانده می کند. با این وجود همیشه با خودتان فکر می کنید داستانی که به این شکل شروع می شود هم می تواند ادامه ای بهتر از این داشته باشد و هم می تواند بهتر از این به پایان برسد.
هیولای دندان ما را با خودش می برد
روناک حسینی: تلویزیون می تواند یک ابژه ترسناک باشد. در بسیاری از فیلم های ژانر وحشت، تلویزیون به عنوان ابزاری برای ترس نقش موثری دارد؛ ابزاری که می تواند دنیای ارواح را به دنیای زندگانی وصل کند. نیروهای شیطانی، سیگنال های صوتی و تصویری می شوند و پا می گذارند به دنیای زنده هایی که غرق در زندگی بزرگسالانه شان هستند.
ارتباط بچه ها و تلویزیون از نوع دیگری است. بچه ها با تلویزیون زندگی می کنند و گاه برنامه های تلویزیونی به همه دنیای آن ها تبدیل می شود. گاهی هم بچه ها در تلویزیون زندگی می کنند. این مسئله می تواند موضوع یک مینی سریال ترسناک باشد. البته مینی سریال «شبکه صفر: خلیج شمعی» برای کسانی که عادت دارند در حضور ارواح خبیث و اجنه و موجوداتی از این دست بترسند، شاید خبیر ترسناک به حساب نیاید.
در صحنه های ابتدایی قسمت اول، شما متوجه خواهید شد که با یک کابوس رو به رو هستید. کابوسی که در ادامه سریال حضور واقعی آن را در لحظه لحظه زندگی افراد مرتبط به آن کابوس خواهید دید. هر چند این کابوس در دوران کودکی آدم بزرگ های سریال شروع شده است، بزرگ شدن و گذشت زمان نتوانسته آن را از بین ببرد.
دور شدن از خانه و سرگرم امور روزمره زندگی شدن تلاش های ناکارآمدی است که آدم های این سریال برای از بین ترس ها و کابوس ها می کنند.
ژان پل سارتر جایی درباره مفهوم ترس می گوید ترسیدن از چیزی، شبیه به آن است که رو به روی دیواری ایستاده باشیم و بخواهیم با ترسیدن ما آن دیوار ناپدید شود و البته که انتظار بیهوده ای است. ترس ها در گوشه های ذهن ما پنهانند و هر از گاهی جلوه شان می تواند جریان معمول زندگی را از کار بیندازد. هرچند گاهی جریان معمول زندگی در محاصره ترس می گذرد. یعنی قدم به قدم با ترس ها پیش می رویم و کابوس ها چراغ به دست جلو می روند و ما هم به دنبال آن ها.
اگر برای کنترل ترس هایمان روی کاناپه یک روانکاو دراز کشیده باشیم، احیانا بعد از چندین و چند جلسه به این نتیجه خواهیم رسید که این احساس ها و کابوس ها جایی در کودکی آغاز شده است. در سریال خلیج شمعی عروسک ها، بچه ها و بازی های کودکانه در جنگل، مطابق انتظارات ما نیستند.
 
تحقیر در کودکی در میان گروه همسالان، به روال عادی فراموش نمی شود و فرار کردن راه حلی برای نجات آدم های سریال نیست. در جریان تماشای شش قسمت چهل دقیقه ای این سریال که البته بعید نیست همه را یک جا و پشت سر هم ببینید، شاهد چندین قتل خونین خواهید بود و قاتل یا قاتل های خارج از انتظارتان. در جایی که بچه ها همه برنامه خلیج شمعی را تماشا می کنند، سرنوشت دندان ها هم متفاوت است.
 
دیگر وقتی بچه ای دندانش می افتد، آن را زیر بالش نمی گذارد که فرشته نگهبان دندان ها آن را شبانه با یک شکلات معاوضه کند. دندان ها هم در این سریال به هیولای مرموز و ساکتی تبدیل می شوند که دزدانه در پی دندان های تازه به همه جا سر می کشد.
اگر دوست دارید ببینید چطور زندگی در یک شهر کوچک کنار یک جنگل سرسبز در حومه نیویورک، برخلاف ظاهر آرام، اصلا رنگی از آرامش  ندارد، تماشای این مینی سریال برایتان جالب خواهدبود. البته شاید نویسنده های این سریال می توانستند بیشتر از این غافلگیرمان کنند و گره ها را به شیوه جالب تری باز کنند.
 
با این حال، این سریال حال و هوای مخصوص خودش را دارد که با تماشایش آن را تجربه خواهید کرد. شاید به کابوس های دوران کودکی خودتان هم برگردید یا برنامه های تلویزیونی را به یاد بیاورید که در کودکی از آن ها می ترسیدید، ولی باز هم تماشا می کردید. هیچ بعید نیست خرگوش ترسناک برنامه «بچه ها مراقب باشید» یا «بچه ها سلامت باشید»، یک شب بالای سرمان ظاهر شود و دندان هایمان را بکشد و برای یک هیولای دندانی ببرید.
 
دندان هایی که به حرفش گوش نکردیم و مسواکشان نزدیم. با این که یکی از شخصیت های برنامه تلویزیون کابلی بچه ها یا برنامه ترسناک دیگر، «درون و بیرون» بعد از یک تصویر برفکی روی صفحه تلویزیون ظاهر شوند و کاملا سه بعدی لبخند بزنند و ما را به زور بکشانند به دنیای خودشان.
 
ماجرای ترسناک برنامه کودک
المیرا حسینی: گفته بودم تا چند وقت دست از سر سریال های ترسناک برداریم و برویم سراغ سریال هایی که کمتر روی روح و روان خراش می اندازد. راستش چند وقتی است طاقت دیدن خون و خونریزی را ندارم و دوست دارم آدرنالین خونم را در سطح ثابتش نگه دارم. اما به اصرار دوستان این یکی را دیدم؛ شبکه صفر. سریالی که بازی های نسبتا خوبی داشت، داستانش منسجم بود و در پایان کار ناامیدم نکرد.
قبل از این که بخواهم درباره سریال حرف بزنم، می خواهم به شما نصیحتی کنم. هروقت در سریالی که مهر ژانر وحشت رویش خورده، دیدید سوژه اصلی بچه ها هستند، بدانید با ترس عمیق تری سر و کار دارید؛ بچه ها با آن قیافه های معصوم و زیبا که نمی دانم چرا در سریال ها این قدر بی کله و شجاعند و اصلا خطر را درک نمی کنند.
در شبکه صفر هم این بچه ها هستند که مسیر داستان را پیش می برند. نقش اول را دو برادر دوقلو دارند که عجیب و غریبند، به خاطر شرایط خانوادگی و پدری که خانواده را ترک کرده، حسابی تنها هستند و بچه های قلدر تا می توانند به آن دو زور می گویند و حالشان را می گیرند.
حالا این بچه ها در زمانی مشخص، رو به روی تلویزیون می نشینند و برنامه ای می بینند که به ظاهر مخصوص کودکان است و نامش «خلیج شمعی» است. از زمان پخش این سریال اتفاقات عجیب و غریبی می افتد و چند تا از بچه ها گم می شوند و به غیر از یکی، جنازه هایشان بعد چند روز پیدا می شود. آن یک نفری که جنازه اش را هم پیدا نمی کنند، یکی از برادران دوقلو است.
چند سال بعد برادر زنده مانده بر می گردد به شهری که سال هاست از آن دور است و مادر تنهایش آن جا زندگی می کند. حالا او روانشناس کودک است و یک چیزی از درونش به او می گوید که باید به زادگاهش برگردد و مسئله ای را حل کند. او می فهمد زمان برگشتش هم زمان است با شروع پخش دوباره همان برنامه «خلیج شمعی» و باز هم بچه ها عاشق این برنامه هستند.
بیشتر از این از داستان سریال بگویم، ماجرا لو می رود و دیدن سریال لطفی ندارد. شاید یکی از مشکلات این سریال هم همین باشد. راستش به نظرم سریال هایی قوت دارند و برای همیشه در خاطر آدم ثبت می شوند که اگر از اول تا آخر داستان را هم بدانید، باز هم دلتان بخواهد آن را ببینید و از تماشایش لذت ببرید، ولی شبکه صفر با وجود تمام جذابیت هایش از این دسته نیست. این اصلا ربطی به جذابیت سریال ندارد. اتفاقا داستان هر قدم که جلوتر می رود، عجیب تر و پیچیده تر می شود و شما نمی دانید که بالاخره سازندگان سریال چطور می خواهند جواب این اتفاقات غریب را بدهند و با منطقشان مخاطب را قانع کنند.
از قضا جوابی که به شما می دهند، بسیار عجیب است، اما در منطق سریال خوش می نشیند و ناراضی از پای سریال بلند نمی شوید. ولی نمی خواهم در تعریف از سریال غلو کنم و صاف و صادق بهتان می گویم این ماجرایی نیست که دلتان بخواهد بار دوم هم ببینید. سریال که تمام می شود، پرونده آن هم در ذهنتان بسته می شود. به علاوه وجود بچه های مسخ شده که با آن صورت های معصومشان کارهای فجیعی می کنند، آن قدر غم انگیز و تلخ است که احتمالا حتی حاضر نیستید قسمت هایی از آن را کنار دوستانی که ندیده اند، تماشا کنید.
شبکه صفر چنین چیزی است؛ یک مینی سریال شش قسمتی که چهار ساعته سر و تهش را هم آورده اند و برای عصرهایی که خسته از سر کار به خانه بر می گردید و دوست دارید ذهنتان را از اتفاقات روز دور کنید، به کار می آید و برای دو، سه روز جواب می دهد. اما حواستان باشد عصر جمعه به تماشای شبکه صفر ننشینید که غروب جمع به اندازه کافی دلگیر هست و قرار نیست با تماشای سریالی که علاوه بر هیجان، مقدار زیادی غم و اندوه به شما تزریق می کند، خودتان را به مرز نابودی بکشانید.مختصر و مفید درباره سریال «شبکه صفر: خلیج شمعی»
تهیه و ترجمه: مستانه تابش
•    شبکه صفر یکی از جدیدترین سریال های ترسناک امریکایی است که اولین فصل آن در پاییز ۲۰۱۶ از شبکه کابلی سای فای در امریکا پخش شد و قرار است دومین فصل آن، پاییز سال بعد از همین شبکه روی آنتن برود. فیلمبرداری فصل دوم این سریال در سپتامبر ۲۰۱۶ در منیتوبای کانادا آغاز شده است.
•    خط اصلی داستان های این سریال برگرفته از داستان های ترسناک اینترنتی است که به اصطلاح «کریپی پاستا» نامیده می شوند. فیلمنامه این سریال توسط نیک آنتوسکا رمان نویس اهل ایالات متحده امریکا نوشته شده است. او نگارش فیلمنامه های ترسناک دیگری چون «جنگل» و «جمعه سیزدهم» را نیز در کارنامه کاری اش دارد.
•    در فصل دوم سریال شبکه صفر، زن جوانی به نام مارکوت اسلیتور (به بازی امی فورسایث) به خانه عجیب و غریب و ترسناکی وارد می شود که اتفاقات به شدت نگران کننده ای در هر کدام از اتاق های آن در جریان است. وقتی او برای بار دوم به این خانه باز می گردد، متوجه می شود که همه چیز تغییر کرده است… امی فورسایث در این سریال با جان کارول لینچ همبازی است. لینچ پیش از این در فیلم هایی همچون جزیره شاتر، زودیاک، فارگو، سرقت در ۶۰ ثانیه و… ظاهر شده است.
•    داستان ترسناک Candle Cove یا خلیج شمعی که توسط نویسنده و طراح وب کمیک کریس استراب در سال ۲۰۰۹ نوشته شد، مبنای ساخت فصل اول سریال شبکه صفر قرار گرفت. این داستان به سرعت در اینترنت محبوب شد و ویدئوهای زیادی با الهام از این داستان روی یوتیوب قرار گرفت.
 
•    داستان خلیج شمعی حول یک برنامه تلویزیونی خیالی مخصوص کودکان تعریف می شود که تعداد بزرگسال در پست های اینترنتی درباره آن سوال میکنند. این برنامه به طرز مبهمی رازآلود است و به نر می رسد کسی چیز زیادی از آن به یاد ندارد. استراب در سال ۲۰۱۵ این داستان را در قالب مجموعه ای به نام «خلیج شمعی و داستان های دیگر» منتشر کرد.
•    کریگ مک نیل فصل اول سریال شبکه صفر را کارگردانی کرد و استیو پیت کارگردان دومین فصل این سریال است که بر پایه داستان اینترنتی «خانه بی پایان» نوشته برایان راسل ساخته می شود.
•    فصل اول سریال شبکه صفر توجه منتقدان را به خود جلب کرد و توانست ۷۵ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز سایت تخصصی متاکریتیک و ۶٫۸ امتیاز از ۱۰ امتیاز منتقدان روتن تومیتوز را به دست بیاورد.
[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *