نقد بررسی سریال سایه و استخوان Shadow and Bone

[ad id='39844']

[quote]سایه و استخوان سریالی درام، فانتزی محصول شبکه نت فلیکس است که توسط “اریک هیزرر” ساخته شده و در تاریخ ۲۳ آپریل ۲۰۲۱ در هشت قسمت ۴۵ تا ۵۵ دقیقه‌ای منتشر شده است.[/quote]

این سریال اقتباسی از سه گانه گریشا نوشته لی باردوگو می‌باشد. از جمله بازیگران این فصل می‌توان به Jessie Mei Li در نقش آلینا استارکوف و Archie Renaux در نقش مالن اورسف اشاره کرد. مهمترین بازیگر این سریال بن بارنز در نقش ژنرال کیریگان است که برای بازی در سری فیلم نارنیا و سریال Westworld معروف است. فصل اول سریال سایه و استخوان با نظرات اکثرا مثبتی رو به رو شد و توانست نظر علاقه‌مندان به سریال‌های فانتزی و تینیجری را به خود جلب کند. پایان سریال نیز نویدبخشِ فصل دومِ طوفانی‌تر است و باید برای این منظور منتظر اطلاعات بیشتر بمانیم.

در سایه و استخوان دنیایی به ما معروفی می‌شود که توسط ابری سیاه و مخوف به نام فولد از هم جدا شده است. ابری که توسط احضار کننده سایه که به دارکلینگ  معروف است، بوجود آمده است.  مانند بسیاری از دنیاهای فانتزی این جهان بر پایه‌ی جادو، موجودات افسانه‌ای و اهریمنی، عشق، خیانت، توطئه و دورویی ساخته شده است. اما نقطه عطف داستان سریال، همان ابر سیاهِ مخوف و اسرار آمیز یعنی فولد است.

ابر سیاه و مخوف که دنیایی از ناشناخته‌ها و وحشت را درون خود جا داده که بر جهان سایه افکنده‌اند. همین وجه تمایز این دنیا با سایر دنیاهای فانتزی که پیشتر می‌شناختیم می‌باشد. از همان ابتدا وحشت در رگ‌‌های این جهان جاری است و مردمش از نزدیک آن را لمس کرده‌اند. دنیای فانتزیِ سریال، گریشاورس نام دارد که از کشورهای مختلفی تشکیل شده است که شاید در مطلبی جداگانه در مورد آنها و خصوصیات مختلفشان توضیحات مفصلی دادیم ولی فعلا همین را بدانید که کشور Ravka که یکی از کشورهای این قاره فانتزی است بواسطه فولد به دو قسمت تقسیم شده و بیشتر اتفاقات داستان به خاطر همین موضوع روی می‌دهد.

شخصیت اصلی سریال الینا نام دارد که یک یتیم است که دارای رگه‌هایی از کشور Shu-han می‌باشد. او به همراه دوست قدیمی خود مل به خدمت ارتش اول در آمده‌اند و مل به عنوان مسیریاب و الینا به عنوان نقشه بردار در این ارتش خدمت می‌کنند. آنها در ماموریتی باید به همراه ارتش دوم از فولد رد شوند تا خود را به نووکریبیرسکشهری در طرف دیگر فولد) برسانند. رد شدن از فولد تقریبا مانند خودکشی می‌ماند چراکه درون این ابر مخوف موجودات وحشتناکی هستند که به هرکس که به درونش نفوذ کند حمله می‌کنند. در اصل این موجودات انسان‌هایی بودند که توسط نیروی سیاه دارکلینگ بلعیده شده‌اند و اکنون به این شکل و شمایل مخوف در آمد‌ه‌اند. بخشی از جذابیت سریال همین فولد و اسرار درون آن است که مهمترین بخش جهان سازی سریال را تشکیل داده است. در درون فولد اتفاقات اسرار آمیزی می‌افتد و باعث می‌شود که قدرت درونی الینا که سال‌ها مخفی بود آزاد شود و معلوم شود که او در اصل یک گریشای بسیار نادر است.

افرادی که در این دنیا قدرت جادو را در اختیار دارند گریشا نامیده می‌شوند. افرادی که هر کدام قدرت‌های خاص خود را دارند. در کل این علم به سه نوع کورپورالکی، اثریالکی و متریالکی تقسیم می‌شود. گروه اول کورپورالکی شامل سه دسته هارت رندر  – هلر  – تِیلر . گروه دوم اثریالکی شامل سه دسته اسکوالر  – اینفرنی  – تایدمیکر . گروه سوم متریالکی‌‌ها نیز قدرت کنترل مواد را دارند. اما الینا احضار کننده خورشی نامیده می‌شود چراکه او می‌تواند نور و خورشید را فرابخواند و او جزو نادرترین گریشاها محسوب می‌شود و همین فراخوانی نور امید نابودی فولد را افزایش می‌دهد و او را به یکباره از یک یتیم به یک فرد مهم بدل می‌کند. همین قدرت فراطبیعی او تمام اتفاقات فصل اول سریال را تا به انتها رقم می‌زند و فراز و نشیب‌های زیادی بوجود می‌آورد. حالا که کمی بیشتر با دنیای سایه و استخوان و شخصیت‌های اصلی آشنا شدید بهتر است بررسی را شروع کنیم!

سایه و استخوان” سریالی فانتزی با جهانی‌سازی کاملا منحصر به فرد است اما چیزی که این سریال فانتزی را از دیگر آثار در این ژانر متمایز می‌کند داستان جذاب و اتفاقات غافلگیرکننده آن است که باعث می‌شود به راحتی درگیرش شوید. شاید بزرگترین مشکل سریال عجله ذاتی است که در اینگونه سبک از سریال‌ها دیده می‌شود که به نظر می‌رسد به خاطر بودجه سرسام آور ساخت چنین آثاری این عجله منطقی به نظر می‌رسد اما این موضوع در کیفیت اثر نهایی تاثیر زیادی می‌گذارد و جلوی قدرتمند‌ شدن اثر را گرفته است.

مشکل اساسی بسیاری از سریال‌های فانتزی امروزی در این اثر نیز دیده می‌شود. در فصل اول به جای خلق بهتر جهان فانتزی داستان، سازندگان قصد دارند اتفاقات هیجانی و غافلگیرکننده به همراه مرگ و میر در سریال جا بدهند. بعد از انتشار سریال تاج و تخت و آن مرگ‌های غافلگیرکننده خیلی‌ از سازندگان به این سمت و سو کشیده شدند تا سریال‌های اینچنینی خلق کنند اما کمی فصل‌های اول سریال تاج و تخت را در ذهنتان مرور کنید تا یادتان بیاید که در یک سریال ده قسمتی تنها یک اتفاق شکه کننده و تاثیرگذار می‌افتاد و بقیه زمان سریال وقف جزئیات در خلق جهانِ فانتزیِ سریال و ساخت شخصیت‌ها و دیالوگ‌های ماندگار شده بود‌. این‌ها دلایل ماندگاری فصل‌های اولیه سریال تاج و تخت بود و وقتی که سریال به عجله رو آورد و هیجان و جذابیت و غافلگیری‌های ناگهانی را به متن داستان و جهان سازی ترجیح داد فصل نهایی فاجعه بار خود را رقم زد!

در فصل اول سریال سایه و استخوان این عجله دیده می‌شود. عجله‌ای که باعث می‌شود خیلی خوب نتوانیم با جهان فانتزی آن ارتباط برقرار کنیم. گرو‌ه‌های مختلف و کشورهای گوناگونی در سریال وجود دارند که ممکن است بیننده را در طول سریال سردر گم کنند چراکه دقیقا در ابتدا نمی‌دانید چه کسی با چه کسی دشمنی دارد و علت این دشمنی چه چیزی است. مگر اینکه از قبل کتاب‌های لی باردوگو را خوانده باشید. در غیر این صورت خود سریال به تنهایی کمک آنچنانی به شما در شناخت جهانش نمی‌کند. جهانی که دارای فرهنگ‌های مختلف و جغرافیای بزرگی است اما در سریال به خوبی این جهان ساخته نمی‌شود و ما از بسیار از رابطه‌ها و دشمنی‌ها سر در نمی‌آوریم.

شخصیت پردازی سریال تا حدودی موفق عمل کرده مخصوصا شخصیت‌های الینا و مل که پیوند قلبی خوبی در طول سریال بین آنها ایجاد می‌شود و از این نظر بخش‌های احساسیِ سریال را این دو شخصیت تشکیل می‌دهند. داستانِ آنها پیوندی قدیمی و طولانی از زمان کودکی دارد و همین این ارتباط را جذابتر کرده است. سریال در دقایق مختلف با فلش بک‌های مناسب به گذشته آنها سرک می‌کشد و به شخصیت‌هایشان عمق می‌دهد. شاید در نگاه اول ارتباط آنها مانند سریال‌های تینیجری باشد اما با گذشت زمان این موضوع لطمه منفی به روند سریال وارد نمی‌کند و این دو شخصیت و ارتباطشان برایتان قابل قبول می‌شوند.

“سایه و استخوان” دارای کاراکترهای تاثیرگذار زیادی است و سریال داستان‌ شخصیت‌هایش را به طور موازی روایت می‌کند و در موقعیت مناسب نقاط مشترکی را برای ایجاد گره‌های داستانی‌اش شکل می‌دهد. از یک طرف داستان شخصیت‌های کاز، اینِژ، و جسپر را داریم که برای بدست آوردن پول قصد دزدین الینا را دارند. این سه شخصیت و داستان‌های پیرامونشان شاید دارای نواقص کوچکی باشند اما جذاب ساخته شده‌اند و هرکدام دارای خصوصیات و افکار خاص خود هستند و در موقعیت‌ها و اتفاقات مختلفی درگیر می‌شوند که از بخش‌های هیجان انگیز سریال محسوب می‌شود.

شخصیت‌های دیگری مانند نینا زنک و ماتیاس را داریم که ماجرای متفاوتی در بوجود می‌آورند و داستان عشق یک Drüskelle و یک گریشا را روایت می‌کنند. یکی دیگر از شخصیت‌های کلیدی داستان ژنرال کیریگان است که نقش اساسی در داستان سریال دارد و بخشی از غافلگیری سریال محسوب می‌شود. بازی بن بارنز در نقش ژنرال کیریگان بهترین نقش آفرینی در بین بازی بازیگران سریال در این فصل محسوب می‌شود. سایر نقش آفرینی‌ها آنچنان پررنگ نیستند.

با اینکه تمام قسمت‌های این فصل یک دست قدرتمند نیستند اما قسمت‌های جذابی در سریال وجود دارند که شما را به فصل‌های بعدی امیدوار می‌کنند. قسمت معرفی شخصیت دارکلینگ از بهترین‌ها بود و همینطور قسمت نهایی سریال که بسیار خوش ساخت ساخته شده و با یک پایان جذاب شما را آماده فصل بعدی می‌کند. سریال پر از صحنه‌های نبرد و درگیری نیز می‌باشد و همینطور صحنه‌های احساسی و طنز نیز در لابه لای ماجراجویی‌هایی که در فصل اول تجربه می‌کنید، وجود دارند.

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *