بدون شک بخش زیادی از موفقیت شبکه نتفلیکس را باید به پای سریالهای مارول مثل دردویل و جسیکا جونز نوشت. بااینحال، پس از اینکه دیزنی تصمیم به تأسیس سرویس استریم اختصاصی خودش گرفت، نتفلیکس با تصمیمی شوکه کننده تمامی سریالهای مارولی خود را لغو کرد و حالا این سرویس استریم بهدنبال ساخت سریالهای ابرقهرمانی اختصاصی خودش است. سریال The Umbrella Academy، اولین تلاش نتفلیکس برای جایگزینی آثار مارول بود و حالا این سرویس استریم با خرید شرکت کمیک میلارورلد به گنجینه بزرگی از آثار ابرقهرمانی و کامیک بوکی دست پیدا کرده است. سریال Jupiter’s Legacy اولین سریال تولید شده نتفلیکس از آثار میلارورلد است که مدتی پیش از این سرویس استریم پخش شد. اما شاید سؤال اصلی این باشد که آیا سریال میراث ژوپیتر توانسته به اثری شایسته برای جایگزینی آثار مارولی نتفلیکس تبدیل شود یا آثار میلارورلد در ابتدا راه با مشکل بزرگی مواجه شدهاند؟ در ادامه با زومجی و نقد فصل اول سریال Jupiter’s Legacy همراه باشید.
سریال Jupiter’s Legacy دو وظیفه مهم داشت؛ یک جانشینی مناسب برای سریالهای گذشته مارول و دو اثری متفاوت در مقایسه با دیگر آثار ابرقهرمانی. در روزهایی که فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی متعددی تولید و پخش میشوند، شاید وجود یک فیلم یا سریال متفاوت مثل یک غنیمت باشد. سریال Jupiter’s Legacy تلاش میکند تا بخشی از مشکلات روز مثل اختلافات سیاسی حزبهای سیاسی آمریکا و مشکلات اجتماعی که اکنون در آمریکا رواج پیدا کرده، بپردازد و در مقابل در تلاش است تا نشان دهد که قدرت میتواند باعث فساد یک ابرقهرمان هم شود. ما در طول سریال شاهد کدهای اخلاقی هستیم که باعث میشود تا ابرقهرمانان باعث تغییر دولت یا مسیر جنگ نشوند یا حتی آنها نباید کسی را بکشند. برخلاف اونجرز یا لیگ عدالت، سریال میراث ژوپیتر در تلاش است تا نشان دهد که هر ابرقهرمان هم میتواند اصولی را زیرپا بگذارد و حتی بهدنبال قدرت باشد و درواقع ما شاهد شخصیتهایی کاملا خاکستری هستیم. شاید سریال در طول فصل اول اشتباهات زیادی را مرتکب میشود، اما در نمایش یک گروه ابرقهرمانی در حال فروپاشی و در حال فاسد شدن بسیار موفق عمل میکند.
پس سریال واقعا در عمل توانسته یک اثر متفاوت را به بیننده ارائه کند و قرار نیست صرفا داستان دوباره اونجرز یا لیگ عدالت یا حتی گروه هفت بویز را ببینیم. اما برای رسیدن به پاسخ دیگر که آیا سریال توانسته به جایگزین مناسبی برای سریالهای مارولی تبدیل شود، شاید باید به قبل از پخش سریال و روند تولید پر حاشیه آن بازگردیم. جایی که استیون دنایت، شورانر و سازنده سریال اصلی سریال از پروژه جدا شد و شخص دیگری جای او را گرفت. اما چرا از ابتدا به این موضوع اشاره کردم؟ دقیقا این موضوعی است که تو روند هر قسمت سریال میتوان این تغییرات و مشکلات را مشاهده کرد. شاید دنایت خالق سریال دردویل بود، اما در مقابل نتوانست همان کار را در سریال Jupiter’s Legacy انجام دهد و به مرد اول دنیای میلارورلد تبدیل شود. بااینحال، مشکلات سریال از همان ابتدا خودشان را نشان میدهند. مشکل اول سریال از جایی آغاز میشود که از همان ابتدا حس میکنیم نتفلیکس آنطور که باید و شاید در سریال هزینه نکرده و شاهد جلوههای ویژه بعضا بی کیفیت و ضعیفی هستیم.
این موضوع بهخصوص در مبارزه پایانی قسمت اول کاملا قابل مشاهده است و بهطور مثال جایی که شاهد پرواز گروهی ابرقهرمانان هستیم، عملا میتوان کیفیت پایین جلوههای ویژه سریال را مشاهده کرد. پیش از این در فصل اول سریال ویچر هم شاهد چنین موضوعی بودیم و ظاهرا نتفلیکس این موضوع را در سریال Jupiter’s Legacy هم تکرار کرده است. اگر از بخش جلوههای ویژه و فنی سریال عبور کنیم، به یکی از بخشهای با ریسک بالای سریال یعنی روایت دو بخشی آن میرسیم. روایت سریال به دو بخش روایت در زمان حال و روایت در دهه ۳۰ تقسیم شده است. در زمان حال ما شاهد سقوط ارزشهای اخلاقی و عبور از خط قرمز توسط ابرقهرمانان هستیم و در مقابل در دهه ۳۰ قرار است ریشه پیدا کردن قدرت توسط این شخصیتها را شاهد باشیم. چنین روایتی نیاز به ظرافت و دقت زیادی دارد؛ چرا که ازطرفی نباید به سرعت اتفاقات و کیفیت هر دوره ضربهای وارد شود و همچنین نباید ارزش هر بخش برای بیننده کمتر شود. سریال چنین ریسکی را کرد، اما میتوان گفت در اجرا آن کاملا موفق نبوده است و شاید این یکی از مشکلاتی بوده که نتفلیکس و مارک میلار با دنایت داشتهاند.
درواقع هر زمان روایت بخش زمان حال سریال Jupiter’s Legacy در حال بهبود پیدا کردن است، به گذشته سفر میکنیم و به بررسی وضعیت شلدون و برادرش و دیگر شخصیتهای نسل اول ابرقهرمانان میپردازیم. البته بخش گذشته سریال از اهمیت بالایی در روابط و کلیت داستانی برخودار است، اما روایت همزمان آن با زمان حال باعث شد تا بخشهای اضافه و خسته کننده زیادی به آن اضافه شود و باعث گردد که این بخش نسبت به زمان حال به بخشی کمتر هیجانانگیزتری تبدیل شود. البته روایت و روند دهه ۳۰ سریال در قسمتهای بعدی بسیار بهتر میشود و درنهایت به جایی میرسیم که این بخش هم به بخشی جذاب در سریال تبدیل شده است، اما شاید سؤال اصلی این باشد که آیا یکی از دلایل جدایی دنایت مشکلات روایت دو دوره سریال در قسمتهای ابتدایی آن بوده است؟ اگر این جواب درست باشد سؤال بعدی این است که در صورت وجود چنین مشکلاتی چرا نتفلیکس تلاشی برای رفع این مشکلات نکرده و در عوض قسمتهای ابتدایی را ظاهرا بدون تغییرات منتشر کرده است؟
یا در مقابل والتر، برادر شلدون شخصیتی مرموزی است که تا پایان میتواند بیننده را غافلگیر کند که این موضوع در مورد شخصیت جورج هم صدق میکند. البته یکی دیگر از مشکلات سریال شخصیتهای فرعی است که عملا هر اتفاقی که برای آنها در طول سریال رخ میدهد، برای بیننده اهمیتی ندارد و سریال تلاشی نمیکند تا برای سرنوشت هر شخصیت نگران یا حتی ناراحت شویم. اگرچه سریال در مورد کلویی، برندون یا بسیاری دیگر از شخصیتها اشتباهاتی را انجام میدهد، اما در مورد شخصیت رایکو یا حتی هاچ دقیقا همان چیزی است که سریال به آن نیاز دارد. درواقع شخصیتی مثل هاچ خط داستانی متفاوت و انگیزههای شخصی خودش را دارد و مرموز بودنش تا پایان حفظ میشود و هر زمانی سریال به او نیاز دارد، شاهد حضورش هستیم. در مقابل شخصیت رایکو با ورودش بهترین لحظات سریال را رقم میزند و بهترین بخشهای سریال از جایی آغاز میشود که این شخصیت جذاب کارش را در سریال آغاز میکند؛ اگرچه موضوعی میتواند باعث ناامیدی بیننده شو