تاریخچه شخصیت ولورینWolverine مشهورترین ابرقهرمان کمیک های مارول

[ad id='39844']

ولورینWolverine

ولورین Wolverine

ناشر : Marvel

خالق : روی توماس، لن وین، جان رومیتا سینیور (پدر)

اولین حضور : شماره ۱۸۰ The Incredible Hulk (اکتبر ۱۹۷۴)

نام واقعی : جیمز هاولت

توانایی خاص : فاکتور احیا‌کننده، حواس پنچ‌گانه ابرانسانی، طول عمر بسیار زیاد، ساختمان اسکلتی از فلز آدامانتیوم، استاد هنرهای رزمی و جنگ‌آوری، جاسوس کارکشته، تیرانداز و شمشیرزن ماهر

نژاد : انسان با خویی حیوانی

وضعیت : مرده

مردی که بعدها از او به عنوان ابرقهرمانی به نام ولورین یاد شد در اواسط دهه‌ی ۱۸۸۰ میلادی در شهر آلبرتا در کشور کانادا متولد شد و نام «جیمز هاولت هادسون James Howlett Hudson» بر او نهادند. او فرزند دوم و مریض احوال الیزابت و جان هاولت سینیور بود. الیزابت مادر وی، در بستر بیماری به سر می‌برد، به همین دلیل در اوایل دهه‌ی اول قرن بیستم، دختر جوان ایرلندی تباری به نام «رز اوهارا Rose O’Hara» را به ملک هاولت آوردند تا علاوه بر مراقبت از جیمز برای او چون یک دوست باشد. این دو نفر با پسری به نام داگ که فرزند سرایدار آنجا، توماس لوگان Thomas Logan بود با مهربانی رفتار می‌کردند. داگ کوشید تا با آن دو رابطه‌ای دوستانه به وجود بیاورد اما به دلیل آن که پدرش توماس یک دائم الخمر بود، داگ به خوبی تربیت نشد و در نهایت از این دو نفر بیزاری پیدا کرد. سپس با همراهی پدرش علیه آن‌ها توطئه کرد. این پدر و پسر اقدام به دزدی از خانه‌ی هاولت کردند و در نهایت این سرقت منجر به یک فقره قتل شد. در جریان این اتفاق ناگهان قدرت‌های جیمز جوان پدیدار شدند. او پنجه هایش را که تازه از مشت‌هایش روییده بودند در تن توماس فرو کرد و قبل از اینکه خود از هوش برود صورت داگ را نیز چاک داد. پس از این واقعه جیمز و رز از خانه فرار کردند و پا به طبیعت وحشی کانادا گذاشتند. اما این رز بود که می‌بایست ترتیب فرارشان را بدهد چون جیمز تمام مدت در یک حالت نیمه خلسه فرو رفته بود.

آن‌ها به یک معدن می‌رسند و رز برای معرفی خود و جیمز از اسامی غیر واقعی استفاده و به اشتباه نام جیمز را «لوگان Logan» اعلام می‌کند. کارگران معدن به او لقب «ولورین» می‌دهند زیرا لوگان تمایل شدیدی به حفاری و کندن داشت. وقتی این افراد وجدان کاری شگفت‌انگیز لوگان را دیدند، رفته رفته او را به عنوان یکی از اعضای خود پذیرفتند. هرچند روحشان نیز خبردار نبود که لوگان شب‌ها وارد جنگل می‌شود و وقت خود را با دسته‌ای از گرگ‌ها می‌گذراند. پیش از این گرگ آلفا(رهبر)ی این دسته توسط لوگان مرعوب شده بود. روزی سر و کله‌ی داگ پیدا می‌شود. او که از آخرین رویارویی خود با لوگان جان سالم به در برده هنوز از وی کینه‌ی بسیار زیادی بر دل دارد. لوگان دوست سابق خود را می‌شناسد و سپس می‌پذیرد تا سر حد مرگ با او مبارزه کند. قبل از آن که لوگان کار داگ را تمام کند، رز می‌کوشد تا او را از انجام این کار باز دارد اما لوگان ناخواسته پنجه‌ی خود را در سینه‌ی رز فرو کرده و وی را می‌کشد. بدین ترتیب لوگان با غم از دست دادن رز تنها می‌ماند.

آفرینش


در زمان خلق این شخصیت کتاب‌های کمیک در حال تبدیل شدن به پدیده‌ای بسیار محبوب در کانادا بودند. ری توماس Roy Thomas دومین ویراستار ارشد مارول به لن وین Len Wein نویسنده‌ی وقت کمیک هالک پیشنهاد کرد که شخصیتی کانادایی خلق کرده و آن را وارد این کمیک کند. سپس هر دو شروع به ایده‌پردازی کردند و بر سر جزییاتی نظیر اسم (دو اسم مد نظر داشتند:۱-بَجر ۲-ولورین) و دیگر ریزه‌کاری‌های شخصیتی این کاراکتر به توافق رسیدند. جان رومیتا پدر John Romita, Sr وظیفه‌ی خلق ظاهر این شخصیت را برعهده گرفت و بار دیگر از شمایل حیوانات برای طراحی ولورین بهره جست. رومیتا ولورین را کمی کوتاه و چارشانه تصویر کرد و برای اولین بار به شخصیت و لباس او پنجه اضافه کرد. طراحی اولین حضور ولورین در کمیک را هرب تریمپل Herb Trimpe طراح هالک انجام داد. گیل کین Gil Kane طراح جلد شماره ی ۱ «افراد ایکس عظیم الجثه Giant-Size X-Men»،نقاب ولورین را اشتباه به تصویر کشید. اما دیو کاکروم Dave Cockrum که طراحی اولیه‌ی این کمیک را برعهده داشت از این طرح اشتباه استقبال کرد و در طراحی خود برای داستان اصلی از این طرح استفاده کرد.

تحولات شخصیت


سال های نخست حضور ولورین

در سال ۱۹۱۰ لوگان به نواحی دیگری از کوه‌های راکی در کانادا سفر کرد و در آنجا با دختر جوان و سرخ‌پوستی از قبیله‌ی سیاه پا به نام «سیلور فاکس Silver Fox» (روباه نقره ای) آشنا شد و به او دل باخت، دختر جوان نیز عاشق لوگان شد. سپس آن‌ها در کلبه‌ای در جنگل ساکن شدند و زندگی شادی را آغاز کردند. سیبرتوث Sabretooth آن‌ها را با یک‌دیگر می بیند و به آرامش مقطعی لوگان رشک می‌برد. در اواخر ماه می و در روزهای منتهی به تولد لوگان سیبرتوث سیلور فاکس را گیر انداخته و وی را می‌کشد. ولورین پس از دیدن صحنه‌ی تکان‌دهنده‌ی قتل معشوقه‌اش از خشم لبریز می‌شود و به جنگ سیبرتوث می‌رود. اما در مبارزه مغلوب می‌شود زیرا بر خلاف لوگان، سیبرتوث با سلاح آرامش و خونسردی به مبارزه می‌پرداخت.

سیبرتوث به همراه شخصی رداپوش (هویت نامشخص) لوگان نادان و وحشی را فریب می‌دهد تا تمامی ساکنین شهر محل زندگی‌اش را قتل عام کند.

بعد از این اتفاقات لوگان از جانب شرکت هادسون بی Hudson Bay و در قالب یک تاجر خز وارد قبیله‌ی سرخپوستان سیاه پا می‌شود. سپس در یک مبارزه شخصی شیطان صفت و خائن به قبیله با نام «آنسیجیلا Uncegila» را شکست می‌دهد. بعد از این پیروزی قبیله‌ی سیاه پا لقب جنگجویان خود یعنی «خرس راسو Skunk-Bear» را به وی اعطا می‌کنند. در همین زمان توطئه‌ای عظیم و مخفی علیه لوگان در حال شکل گیری بود تا هشیاری و اراده‌ی وی را تصاحب کرده و او را تبدیل به قاتلی تمام عیار کنند. لوگان به هر کجا که قدم می‌گذاشت سیبرتوث یا نوچه‌هایش در تعقیب او بودند.

جنگ جهانی اول

 

در سال ۱۹۱۴ لوگان به نیروی زمینی ارتش کانادا پیوست تا در جنگ جهانی اول شرکت کند. در روز ۲۲ آوریل ۱۹۱۵ و در جریان نبرد بلژیک، لوگان برای نخستین بار با لزایر Lazaer (دگرشکل واژه‌ای از حروف اسم عزراییل، فرشته‌ی مرگ) روبه‌رو می‌شود و نزاعی بین این دو درمی‌گیرد. لزایر بر لوگان غلبه کرده و شمشیرش را در تن لوگان فرو می‌کند. اما لوگان شمشیر را از بدن خود بیرون می‌کشد و آن را در بدن لزایر فرو می‌کند. از آن زمان به بعد، هرگاه لوگان در آستانه‌ی مرگ قرار گرفته، مجبور شده است تا با لزایر مبارزه کند تا بتواند بار دیگر به قلمرو زندگان باز گردد و با استفاده از قابلیت التیام بخشی بدنش سلامت خود را بازیابد.

هنگامی که مسئولان دولتی از توانایی‌های لوگان با خبر شدند او را به عضویت یگان ویژه‌ای از نیروهای ارتش به نام «تیپ اهریمن Devil’s Brigade» درآوردند. این تیپ تحت فرماندهی ابرانسانی نیرومند به نام «سیلاس بر Silas Burr» (که بعدها تبدیل به مزدوری به نام سایبر شد) وظیفه‌ی به انجام رساندن مرگبارترین ماموریت‌های جنگی را برعهده داشتند. پس از یک درگیری میان لوگان و فرمانده‌ی تیپ، سایبر دوست‌دختر لوگان را به قتل می‌رساند و رویارویی او و لوگان به شکست سخت ولورین منجر می‌شود. با وجود اینکه یکی از چشم‌های لوگان از کاسه درآمده بود اما او موفق به فرار شد. سایبر و سیبرتوث به دستور رمولوس Romulus لوگان را تعقیب کردند و او را به جوخه بازگرداندند. آنجا لوگان مامور شد تا به شهر مدریپور Madripoor برود.

پس از جنگ جهانی اول

بعد از خدمت در جزیره‌ی کوچک مدریپور لوگان به چین سفر کرد. سرداری به نام «اوگان Ogun» پیشنهاد کرد تا به لوگان هنر نبرد را بیاموزد اما لوگان این پیشنهاد را رد کرد. لوگان همیشه پای در سفر داشت. او این بار به آمریکای جنوبی سفر کرد و برای اولین بار «میستیک Mystique» را ملاقات کرد. هر دوی آن‌ها محکوم به اعدام به دست جوخه‌ی آتش بودند اما این دو با بهره جستن از توانایی‌هایشان موفق به فرار شدند و سازمان تبهکاری کوچکی را برپا کردند. ولورین و میستیک به یکدیگر دل باختند اما رابطه‌شان زیاد دوام پیدا نکرد چون لوگان اعمال خلافکارانه‌ی سازمانشان را به پلیس گزارش کرد. همه‌ی اعضای این سازمان تبهکاری به زندان رفتند و لوگان نیز به کانادا برگشت تا در برنامه‌ی نظامی «جنگ‌افزار ایکس Weapon X» شرکت کند.

جنگ جهانی دوم

در جنگ جهانی دوم و در جزیره‌ی مدریپور، لوگان با کاپیتان آمریکا Captain America و باکی بارنز Bucky Barnes هم گروه شد. این دو نفر از جهش‌یافته بودن لوگان بی‌خبر بودند و تصور می‌کردند که او بی‌نهایت خوش‌شانس است؛ به همین سبب لقب «جیمز خوش‌شانس Lucky James» را به او داده بودند. یکی از نخستین ماموریت‌های مهم آن‌ها نجات کودکی به نام ناتاشا رومانوف  Natasha Romanova از دست گروهی به نام «هَند The Hand» بود. این گروه قصد داشت تا با شستشوی مغزی رومانوف او را به یک تروریست تبدیل کند. «بارون ولفگنگ وان استراکر Baron Wolfgang Von Strucker» نیز در این جریان دست داشت و این واقعه سبب شد تا توجه کاپیتان و باکی به سازمان فاشیستی هایدرا HYDRA جلب شود. در همین زمان «سِراف Seraph» نگهبان مدریپور به همراه یکی دیگر از معشوقه‌های پیشین لوگان به دست سیبرتوث کشته می‌شوند. احتمالاً دستور این قتل‌ها را شخص ناشناسی به نام رمولوس داده بود. اما هویت این شخص تا سال‌ها بعد مشخص نشد. لوگان تصمیم می‌گیرد که رسما وارد جنگ شود و برای ورود به نیروهای مسلح نام نویسی می‌کند؛ سپس به خدمت اولین گُردان چتربازان کانادا درمی‌آید. او در ماموریت برای همین گردان بود که با بلاداسکریم Bloodscream روبه‌رو شد؛ بلاد اسکریم انسانی فناناپذیر بود و قدرت‌ها و خصوصیات خون آشام گونه‌ای داشت. لوگان در عملیات‌های بسیاری شرکت کرد و دیری نپایید توانست تا به عنوان یکی از برترین سربازان لشگر اسمی برای خود دست و پا کند. او با پایان یافتن خدمتش ژاپن را برای زندگی و آموختن مهارت‌های سامورایی برگزید.

بعد از جنگ

بعد از جنگ جهانی دوم لوگان به ژاپن بازگشت و پیشنهاد اوگان برای آموزش هنر نبرد را به یاد آورد. لوگان در مدت کوتاهی علاقه‌ی بسیار زیادی به ژاپن به ویژه فرهنگ سامورایی و سنت‌های بوشیدو پیدا کرد و این علاقه مدت بسیار زیادی در وی باقی ماند.

لوگان با تکمیل آموزش‌هایش سفری را به دور ژاپن آغاز کرد و در این سفر با «ایتسو Itsu»ی زیبا رو آشنا شد. لوگان و ایتسو خانواده‌ای تشکیل دادند اما تقدیر لوگان هیچ‌گاه روی آرامش به خود ندید. پس از آن که لوگان در یک سانحه مردی را تصادفاً به قتل رساند به خانه بازگشت و با جسد ایتسو مواجه شد و دریافت که فرزندی که ایتسو در شکم داشت نیز توسط رمولوس ربوده شده بود. دیگر چیزی برای او در ژاپن باقی نمانده بود. لوگان به کانادا برگشت تا بار دیگر به جنگ‌افزار ایکس بپیوندد. آنجا بود که او استخوان‌های مشهور خود از جنس فلز آدامنتیوم Adamantium را به دست آورد. اما قبل از آن که لوگان به گروه «آلفا فلایت Alpha Flight » بپیوندد و برای اولین بار با «هالک Hulk» مبارزه کند، به دلیل یک شوک جسمی در آزمایش، حافظه‌اش را از دست داد.

تیم ایکس

لوگان پس از مرخصی از خدمت نظام و اتمام تعلیماتش از ژاپن بازگشت تا به عنوان مامور ویژه در یک سازمان مخفی دولتی آمریکا خدمت کند. به طور کاملاً تصادفی سیبرتوث، دشمن فانی لوگان، نیز برای همین شغل درخواست داده بود. بین لوگان و سیبرتوث نزاعی در گرفت اما آن ها را به آرامش دعوت کردند. در همین زمان مشخص شد که این سازمان یک تشکیلات معمولی نیست. در این سازمان خاطرات لوگان و سیبرتوث را پاک کردند و خاطراتی غیرواقعی را در ذهن هایشان جایگزین کردند. لوگان دیگر هیچ خاطره ای جز خاطرات ژاپن را به یاد نمی آورد و دشمنی دیرینه اش با سیبرتوث را تماما از یاد برده بود. او در ماموریت‌های زیادی دوشادوش سیبرتوث و دیگر هم گروهی هایش نظیر ماوریک و جان ریت(شبح) جنگید. در خلال یکی از همین ماموریت ها بود که لوگان برای اولین بار با «امگا رِد Omega Red» برخورد و مبارزه کرد.

بعد از اکثر ماموریت ها خاطراتی غیرواقعی را در ذهن لوگان و هم گروهی هایش جای گذاری می کردند. از این رو، آن ها تنها بخشی از خاطرات مربوط به اعمال و اهداف ماموریت هایشان را به یاد می آوردند. اعمال وحشیانه ی سیبرتوث دیگر افراد گروه را آزار می داد و دیری نپایید تا گروه درگیر اختلافات داخلی شد. این اختلافات فروپاشی گروه و جدایی سیبرتوث را به دنبال داشت. ظاهراً  کار لوگان با تیم ایکس به پایان رسیده بود هرچند، لوگان هنوز در ابتدای راه پر درد و رنج پیش روی خود قرار داشت.

برترین مجموعه های داستانی


 

سلاح ایکس

پس از ماموریت هایی که لوگان برای تیم ایکس انجام داد توجهات بسیاری را به سوی خود جلب کرد. در جریان یکی از ماموریت های لوگان در قالب مامور ویژه ی عملیاتی، تعدادی از ماموران برنامه ی سلاح ایکس(یا پلاس) او را ربودند. برنامه ی سلاح ایکس برنامه ای مشترک بین دو کشور ایالات متحده ی آمریکا و کانادا به شمار می رفت. لوگان را به تاسیساتی واقع در جنگل های کانادا منتقل کردند. در این تاسیسات پروفسور تورتون، دکتر آبراهام کورنلیوس و کرول هاینز بر لوگان معایناتی انجام دادند. پروفسور تورتون دریافت که بدن جهش یافته ی لوگان قابلیت التیام بخشی داشته و نیز استخوان هایش توانایی جذب فلز آدامنتیوم به خود را دارند؛ در حالی که این فرآیند موجب کشته شدن افراد دیگر می شود. از این رو آن ها کوشیدند تا سلاحی تمام عیار و انسانی را خلق کنند.

این فرآیند به انجام رسید و تمام اسکلت لوگان با فلز محکم آدامنتیوم پوشانده شد. پنجه های دستش نیز با این فلز پوشیده و تبدیل به پنجه های تیغ مانند بُرانی شدند که قابلیت تکه تکه کردن همه چیز را داشتند. در برنامه‌ی سلاح ایکس لوگان به شدت تحت تاثیر داروی آرامبخش قرار داشت و به وسیله ی کلاه خودی که بر سرش گذاشته بودند او را تحت کنترل کامل خود در آوردند و خاطراتی غیر واقعی به ذهنش وارد می کردند تا از این طریق برای انجام ماموریت های خود او را به عروسکی خیمه شب بازی تبدیل کنند. آن ها برای بررسی دستورپذیری لوگان، وی را مجبور کردند تا تمام مردم یک شهر را به قتل برساند. تمام توانایی های لوگان تحت آزمایش قرار گرفتند. اما سرانجام لوگان توانست در برابر کنترل ذهن مقاومت کند و به کمک سرباز زمستان از تاسیسات سلاح ایکس بگریزد. لوگان که بسیار خشمگین و وحشی شده بود هرکس را که سر راهش قرار می‌گرفت می کشت. البته پروفسور کرنلیوس، هاینز و ملکوم کلکورد که در سال های بعد مشکلات زیادی را برای لوگان به وجود آوردند، از این قضیه مستثنی بودند.

سازمان اچ

لوگان پس از فرار از تاسیسات سلاح ایکس، چند ماهی را در حیات وحش کانادا گذراند اما سرانجام جیمز هادسون (ملقب به محافظGuardian ) و هثر هادسون (ملقب به کین خواهVindicator) او را یافتند. این دو ابرانسان دانشمندانی بودند که برای دایره ای به نام «سازمان اچ» وابسته به دولت کانادا کار می کردند. لوگان خیلی زود سلامتی روانیش را بازیافت و به خدمت دولت در آمد (او چیز زیادی از سلاح ایکس و وقایع قبل از آن به یاد نداشت). او در چند ماموریت سازمان اچ شرکت کرد. این سازمان به لوگان لباس و هویتی مخفی به نام ولورین بخشید. برجسته ترین ماموریت لوگان در این زمان یافتن و غلبه بر هالک بود. هالک در جنگل های کانادا دیده شده بود و ظاهراً بهترین مامور عملیاتی برای مقابله با این «غول سبز» ولورین بود. سازمان اچ ولورین را به منطقه ی عملیاتی اعزام کرد. ولورین سریعا موفق به یافتن هالک شد اما او را در حال مبارزه با «وندیگو Wendigo» دید.

ولورین که می دانست جنگیدن با هردوی آن ها دشوار است در ابتدا تظاهر به همکاری با هالک برای شکست وندیگو کرد اما به محض غلبه بر وندیگو در مقابل هالک قرار گرفت. لوگان جنگی سهمگین را علیه غول سبز آغاز کرد و این دو مدت زیادی با یک دیگر مبارزه کردند اما به نظر می رسید که قدرت هیچ کدام بر دیگری نمی چربید. پس از آن که مبارزه ی هالک و ولورین به درازا کشید به لوگان دستور داده شد که ماموریت را متوقف کرده و به هلیکوپتر بازگردد تا به سازمان اچ منتقل شود. در این زمان بود که پروفسور اگزاویر از جهش یافته بودن ولورین باخبر شد و او را با دقت زیر نظر گرفت.

ولورین در ایکس من

اولین مواجهه ی ولورین با گروه ایکس من مصادف شد با زمانی که پروفسور اگزاویر برای برگزاری جلسه ی معارفه با دولت کانادا تماس برقرار کرده بود. پروفسور ایکس که می دانست سازمان اچ برای رسیدن به مقاصدش از ولورین سوء استفاده می کند و نیز از اختلاف ولورین با مافوق هایش مطلع بود، بی درنگ به لوگان پیشنهاد مقامی در گروه ایکس من را داد. مقام عالی رتبه ی سازمان با این پیشنهاد به مخالفت برخاست اما لوگان بر او تاخت و پیشنهاد اگزاویر مبنی بر پیوستن به مدرسه و گروه ایکس من را پذیرفت.حتی روح لوگان نیز از این موضوع خبر نداشت که سازمان او را از عمد مرخص کرده تا به پیروی از دستوراتی که در ناخودآگاهش جای گذاری کرده بودند پروفسور اگزاویر را به قتل برساند. اگزاویر از این موضوع مطلع بود و به راحتی تلقین کاشته شده در ذهن لوگان را پاک کرد. اگزاویر در ازای پیوستن لوگان به گروه ایکس من قول داد که او را در بازیافتن حافظه ی از دست رفته اش یاری رساند.

لوگان بلافاصله به تعدادی از اعضای جدید گروه نظیر نایت کراولر Nightcrawler (شب خیز)، بنشی Banshee، استورم Storm، سان فایر Sunfire، تاندربرد Thunderbird (مرغ تندر) و کلوسس Colossus که از نقاط مختلف جهان گرد آمده بودند پیوست. اسکات سامرز (ملقب به سایکلاپس Cyclops) به عنوان رهبر گروه انتخاب شده بود. لوگان و سایکلاپس در کار با یک دیگر به مشکل برخوردند زیرا لوگان صلاحیت او در رهبری گروه را زیر سوال می برد. ماموریت لوگان و دیگر هم تیمی هایش نجات اعضای اصلی ایکس من از جزیره ای بکر به نام کراکوا Krakoa بود. پس از موفقیت در انجام این ماموریت لوگان نیز همچون دیگر اعضای جدید گروه با اعضای اصلی ایکس من به مشکل برخورد. وارن ورتینگتون سوم (ملقب به انجل Angel) لوگان را در حیاط مشغول لاس زدن با جین گری می بیند. او که حس می کند لوگان پا را از حد خود فراتر گذاشته تا مبارزه با وی نیز پیش می رود اما جین مداخله می کند. این جریان آغازگر کشش عاطفی طولانی مدتی میان لوگان و جین گری شد. با این وجود او تا زمان مرگ نابهنگامش به رابطه ی خود با سایکلاپس مقید ماند. علی رغم کشش عاطفی میان جین و لوگان، جین و سایکلاپس تنها اعضای اصلی ایکس من بودند که مدت زیادی در گروه نماندند.

حماسه‌ی فینیکس

در یکی از ماموریت‌ها، ولورین و دیگر افراد ایکس به اسارت ربات های غول پیکری به نام سنتینل ها Sentinels در می آیند که ماموریت اصلی شان دستگیری و یا کشتن جهش یافته‌هاست. اسرا را در ایستگاهی فضایی در خارج از جو زمین زندانی می کنند اما آن ها با دزدیدن یک شاتل فضایی موفق به فرار و بازگشت به زمین می شوند. هنگامی که شاتل شروع به تکه تکه شدن کرد، ورق برگشت و پیروزی به شکست مبدل شد. اما جین داوطلبانه کنترل پرواز شاتل به سوی زمین را به دست گرفت و با این کار خود را در معرض تشعشعات کیهانی قرار داد. شاتل به سلامت به زمین رسید و در رودخانه ی هادسون سقوط کرد. ولورین و دیگر افراد ایکس از شاتل فضاییِ در حال غرق شدن بیرون آمدند اما هنوز نگران جین بودند. ناگهان جین از آب بیرون زد و قدرت کنترل اجسام شگرفی را به نمایش گذاشت؛ انگار که او دوباره زاده شده بود.

افراد ایکس این فرد را به عنوان جین گری خودشان پذیرفتند اما او در حقیقت موجودی فضایی به نام فینیکس Phoenix بود و خود را به جای جین جا زده بود. او بدن، شخصیت و خاطرات جین را تصاحب و جین حقیقی را در حالت اغما و در پیله‌ای در اعماق رودخانه‌ی هادسون محبوس کرد. بعد از این واقعه ایکس من و جین دروغین ماموریت های زیادی را در کنار هم انجام دادند؛ برای مثال «دکن D’Ken» پادشاه مجنون سلسله ی شایر Shi’ar Empire را که خواهان نابودی و یا سلطه بر دنیا بود شکست دادند. در این ماموریت افراد ایکس در ماه با گارد پادشاهی شایر جنگیدند. در این جنگ لوگان با یکی از اعضای گارد به نام فنگ Fang رو در رو شد و او را شکست داد و چون لباسش پاره شده بود لباس اعضای گارد را به تن کرد. افراد ایکس بر نیروهای شایر غلبه و دکن را از مقامش خلع کردند و لیلاندرا Lilandra خواهر شاه مخلوع را به جای وی بر تخت پادشاهی نشاندند.

پس از بازگشت اعضای گروه به خانه، بدون اطلاع قبلی سر و کله ی گاردین(نگهبان)-دوست سابق و هم گروهی لوگان در یگان آلفا- پبدا شد و به گروه حمله کرد تا به هر قیمتی شده لوگان را به کانادا بازگرداند. اما گاردین شکست خورد و دست خالی به کانادا برگشت. گاردین بار دیگر اما این بار با کمک یگان آلفا قصد دستگیری لوگان را می کند اما لوگان باز هم در برابر تسلیم شدن مقاومت می کند و در کنار افراد ایکس باقی می ماند. لوگان ظاهرا به خواسته ی دولت کانادا برای بازگرداندن او به کشور بی توجه است. در این مدت لوگان برخلاف عادت همیشگی اش رابطه ای صمیمی با اعضای گروه پیدا می کند. او رابطه ای بسیار نزدیک با کلوسس، استورم و نایت کراولر داشت.

ظاهراً پیش از آن که لوگان دائما با مقامات دولتی به مخالفت برخیزد رابطه ی دوستانه ای با اگزیویر پیدا کرده بود. با این وجود اصرار لوگان بر خطاب کردن او با نام هایی خودمانی نظیر چاک و چارلی و یا حتی صورت رسمی تر آن چارلز به جای لفظ پروفسور، اگزیویر را ناراحت می کرد. از طرف دیگر به این دلیل که جین به رابطه اش با سایکلاپس مقید ماند رابطه ی او و لوگان به جایی نرسید. در این میان لوگان و افراد ایکس با تهدیدات بی شماری مواجه شدند. در یکی از همین ماموریت ها آن ها به ژاپن سفر کردند و لوگان در این کشور با دختری ژاپنی به نام «ماریکو یاشیدا Mariko Yashida» آشنا شد و دل به او بست. این عشق سبب شد تا لوگان از جین دست بکشد. پس از این ماموریت لوگان به کرات به ژاپن بازگشت تا ماریکو را ببیند و رابطه شان را تداوم بخشد.

فاجعه زمانی رخ داد که موجودی که خود را بجای جین جا زده بود و اکنون آزادانه نام خود را فینیکس اعلام می کرد تحت کنترل انجمن هل‌فایر Hellfire (تشکیلاتی که در صدد تسلط بر دنیا بودند)در آمد. او را گروگان گرفتند و مسترمایند Mastermind (مغز متفکر) بر ذهن او تسلط یافت و او را به دارک فینیکس(ققنوس اهریمنی) تبدیل کرد؛ موجودی بی رحم که دوشادوش هل فایر می جنگید نه علیه شان. افراد ایکس سعی کردند تا جین را نجات دهند اما به جز ولورین همه ی آن ها اسیر شدند. ولورین به تنهایی به دل سربازان انجمن هل فایر یورش برد و تعداد زیادی از آن ها را مجروح کرد. وقتی ولورین موفق به نجات افراد ایکس شد ناگهان دارک فینیکس عقلش را از دست داد و کنترلش از دست انجمن هل فایر خارج شد. او در حالی که در آتش خشم می سوخت از ساختمان انجمن هل فایر بیرون رفت و به سوی اعماق فضا پرواز کرد. او به پیروی از خوی وحشیگری خود کل یک سیاره ی مسکونی را نابود کرد.

پس از این حادثه ی دهشتناک فینیکس شخصیت عادی جین را بازیافت با این وجود همچنان متزلزل باقی ماند. قساوت قلب ] دارک[  فینیکس حکمرانان امپراطوری شایر را مجاب کرد این موجود (آن را از قبل می شناختند) باید نابود شود و این تصمیم به معنای کشته شدن جین بود. افراد ایکس حاضر به تحویل دادن هم گروهی خود نشدند و بار دیگر برای نجات جان جین در طرف تاریک ماه با گارد پادشاهی شایر به مبارزه پرداختند. نیروهای گارد در این مبارزه تقریبا به پیروزی رسیده بودند که فینیکس تمام قدرتش را به کار بست و شکست شان داد و چیزی نمانده بود تا همه ی آن ها را بکشد. بعد از این اتفاق نیمه ی جین بر فینیکس فائق آمد و به این نتیجه رسید که بیش از حد از کنترل خارج شده و زنده ماندنش بسیار خطرناک است. او سپس به خواست خود در مسیر شلیک یک توپ لیزری خودکار قرار گرفت و تبخیر شد. مرگ جین افراد ایکس را داغ دار کرد؛ به ویژه سایکلاپس و لوگان را که نتوانسته بود از عشق جین دل بکند. سایکلاپس بلافاصله تصمیم به کناره گیری از گروه گرفت و رهبری گروه را به استورم سپرد. اما لوگان در کنار افراد ایکس باقی ماند.

ولورینWolverine  ولورینWolverine   ولورینWolverineولورینWolverine   ولورینWolverine   ولورینWolverineولورینWolverine   ولورینWolverine      ولورینWolverine   ولورینWolverine  ولورینWolverine ولورینWolverineولورینWolverineولورینWolverineولورینWolverine 

 

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *