نقد بررسی بازی ومپایر ۲۰۱۸ (Vampyr)

[ad id='39844']

[quote]ماموریت‌های جانبی معمولا حاصل صحبت با بعضی شخصیت‌های خاص هر منطقه است. آن‌ها معمولا مرموزرتر از دیگر شخصیت‌ها هستند و شما می‌توانید تحقیقات بیشتری راجع به آن‌ها انجام دهید[/quote]

بازی ۲۰۱۸ Vampyr

جاناتان رید، خون‌آشام خوش‌تیپ بازی یک پزشک حاذق در ارتش جنگ جهانی اول در جبهه‌ی بریتانیا بوده و بر اثر اتفاقی مرموز، به یک خون‌آشام تبدیل می‌شود. تا همین جای کار دونت ناد یک ایده‌ی ناب پیدا کرده که برای خیلی‌ها به تنهایی عامل جذب شدن به بازی است. حالا جامه‌ی عمل پوشاندن به این ایده هم می‌تواند یک مخاطب بالقوه را بسیار نزدیک‌تر به محصول نهایی کند و هم می‌تواند کاری کند که این مخاطب دیگر از دونت‌ناد نخواهد سراغ بازی‌های بزرگ برود. اما فرانسوی‌ها ضعیف ظاهر نشدند و نتیجه‌ی نهایی، چیزی که در ادامه مفصل راجع به آن صحبت خواهیم کرد، یک بازی آبرومند است. فعلا باید جاناتان را دنبال کنیم که به زندگی برمی‌گردد و به معنای واقعی کلمه تشنه‌ی خون است. او که اصلا تجربه خون‌‌آشام بودن ندارد و حتی به همچین موجوداتی هم اعتقاد نداشت، حالا باید دنبال کشف مبدا این اتفاق باشد. دنبال کردن جاناتان در مسیرش برای پیدا کردن حقیقت و به واسطه‌‌ی آن، آشنا شدن با ده‌ها شخصیت جدید و شاید گرفتن جان چندتایی از آن‌ها یکی از بزرگ‌ترین جذابیت‌های بازی است. Vampyr در معرفی شخصیت‌های اصلی و فرعی‌اش عجله نمی‌کند و کارت‌هایش را سر وقت رو می‌کند. ومپایر به طور کلی بازی آرامی است؛ بازی که بیشتر از آنکه در مورد کشت و کشتار باشد، در مورد کشف چگونگی وقوع اتفاقات است. یک بازی تقریبا کارآگاهی که متاسفانه گاهی ما را مجبور می‌کند مبارزاتش را تحمل کنیم.

اما آنجایی که ومپایر می‌درخشد بخش شخصیت‌ها و سیستم دیالوگ‌ها است. بیش از ۶۰ کاراکتر گوناگون در بازی وجود دارند که با همه‌ی آن‌ها می‌توان صحبت کرد، همه‌ی آن‌ها داستان و روابط خودشان را دارند و همه روی محله‌های مختلف بازی و داستان کلی تاثیر می‌گذارند. در واقع، NPCهای بازی اصلا برای پر کردن دنیا ساخته نشده‌اند. آن‌ها بخش عظیمی از گیم‌پلی بازی هستند و داستان از طریق آن‌ها روایت می‌شود. چند ساعتی که در بازی بگذرانید و کم کم با محیط‌ها آشنا شوید، قلق اصلی بازی دستتان می‌آید. گفتگو با همه‌ی این کاراکترها، پیدا کردن ریزه‌کاری‌های شخصیتی آن‌ها و کشف روابطشان با یکدیگر چیزی است که باعث می‌شود با Vampyr احساس نزدیک‌تری کنید. اگر انتظار داشتید با یک بازی اکشن طرف باشید که صرفا امکان انتخاب دیالوگ‌ها را به شما می‌دهد، خبرهای بدی برایتان داریم. ومپایر درباره‌ی کشف دنیا و داستانش از طریق تعامل با شخصیت‌ها، پیدا کردن راز و رمزها و گشتن در محیط پرجزئیاتش است نه مبارزه با دشمن‌های تکراری و باس‌فایت‌های بی‌معنی. هرکدام از این شخصیت‌ها نکته‌ای در موردشان دارند که از طریق صحبت با خودشان یا کسانی که می‌شناسند به دست می‌آید. با پیدا کردن تمام نکات در مورد یک شخص، نه تنها او را بهتر می‌شناسید بلکه وقتی تصمیم گرفتید جانش را بگیرید امتیاز بیشتری عایدتان خواهد شد. بله، کشتن تمام این شخصیت‌ها امکان پذیر است و یکی دیگر از جذابیت‌های بازی. اینکه چندین ساعت در دنیای بازی وقت صرف کنید، آدم‌هایش را بشناسید و با آن‌ها حرف بزنید، عمل کشتن را بسیار سنگین‌تر و معنادارتر از بازی‌های دیگر می‌کند. اگر فکر کردید تصمیم آخر بازی Life is Strange سخت بود، در Vampyr هر لحظه با چنین تصمیم‌هایی سر و کله می‌زنید.

مکالمه با شخصیت‌ها بدین صورت است که پس از آشنایی اولیه، دیالوگ‌ها در چند گروه طبقه‌بندی می‌شوند. سوال‌های شخصی و سوال‌های مربوط به محیطی که در آن زندگی می‌کنند از بخش‌های اصلی هستند. احتمالا اولین باری که یک شخصیت جدید را می‌بینید دیالوگ‌های بخش سوال‌های شخصی قفل هستند اما به مرور و با آشنا شدن با بقیه، می‌توانید به این شخصیت برگردید و بیشتر سین جیمش کنید. طبیعتا در یک دیالوگ شما هم حرف‌هایی برای گفتن دارید و باز هم چند انتخاب که بعضا نتایج مختلفی به همراه خواهد داشت. حتی این احتمال وجود دارد که بر اثر یک سخن بی‌جا، یکی از نکات مخفی در مورد یک شخصیت را از دست بدهید چرا که او دیگر با شما چندان احساس صمیمیت نمی‌کند. بیشتر شخصیت‌ها آن‌قدر متفاوت و قابل تشخیص از هم هستند که آن‌ها را به خاطر بسپارید و حتی نسبت به آن‌ها احساسات مثبت یا منفی داشته باشید. همانطور که می‌بینید Vampyr بیشتر یک بازی اجتماعی/کارآگاهی است تا اکشن. به همین خاطر به اهمیت نقش‌آفرینی بودن آن تاکید کردم. شما حتی این انتخاب را دارید که در صورت مریض شدن هر شخصیت، داروی مخصوص آن مریضی را تولید کنید و به آن‌ها بدهید تا شرایط کلی آن منطقه پایدار باشد. چهار منطقه‌ی کلی در لندن Vampyr وجود دارد و هرکدام از آن‌ها حدود ۱۵ شخصیت در خود جای داده‌اند. مریض شدن یا مرگ یکی از شخصیت‌های هر محله باعث کاهش میزان پایداری آن می‌شود که منجر به افزایش تعداد دشمن‌ها، سخت‌تر شدن آن‌ها و حتی نابودی کامل آن منقطه می‌شود. این احتمال وجود دارد که اگر تصمیم گرفتید یک خون‌آشام تشنه‌ی خون باشید،‌ یک محله و تمام ساکنین آن را به طور کامل نابود کنید. البته که تمام ماموریت‌های جانبی آن منطقه را از دست خواهد داد و به قول سازندگان بازی «پایانی که حقتان است» نصیبتان خواهد شد.

ماموریت‌های جانبی معمولا حاصل صحبت با بعضی شخصیت‌های خاص هر منطقه است. آن‌ها معمولا مرموزرتر از دیگر شخصیت‌ها هستند و شما می‌توانید تحقیقات بیشتری راجع به آن‌ها انجام دهید. بعضی از این ماموریت‌ها شامل دو نفر می‌شود، به طوری که شاید در یک سناریو یکی از آن‌ها به دیگری خیانت کرده باشد و شما این انتخاب را دارید که بین آن دو، یکی را انتخاب کنید و حقیقت را به او بگویید. نتیجه‌ی این ماموریت‌ها معمولا مقداری پول یا آیتم خاصی است که در ساخت و سازها به کار می‌آید. پول چندان نقش مهمی در بازی ندارد و با اینکه می‌توانید از بعضی کاراکترهایی که خرید و فروش می‌کنند مواد و لوازم مورد نیازتان را بخرید (بله، با کشتن آن‌ها دیگری کسی برای خرید و فروش هم نیست)، اما بخش زیادی از سیستم ساخت و ساز بازی مربوط به تهیه‌ی دارو برای بیمارها می‌شود. بیماری‌هایی مثل میگرن، مننژیت و حتی سرماخوردگی ممکن است گریبان شهروندان را بگیرد و شما باید به عنوان یک پزشک چاره‌ای برای آن‌ها بیاندیشید. البته که می‌توانید بگذارید مردم رنج بکشند و شما به کارهای خون‌آشامی‌تان برسید. سیستم ساخت و ساز برای ارتقای اسلحه‌ها نیز کاربرد دارد که البته به میزان کمتری در بازی محسوس است. سلاح‌هایی مثلا قمه، پتک و چند مدل محدود سلاح گرم در بازی وجود دارند که هرکدام تا چندین مرحله قابل ارتقا هستند. در کنار این‌ها، خون‌آشام بودن مزیت‌های دیگری نیز دارد و آن قدرت‌های ماورالطبیعه است. قدرت‌هایی مثل منجمد کردن خون دشمنان که منجر به بی‌حرکت شدن آن‌ها می‌شود، ضربه با چنگک‌های گرگینه‌مانند، پرتاب نیزه‌ای از خون و حرکت آلتیمیت که حالت‌های مختلفی به خود می‌گیرد اما یکی از کاربردی‌ترین آن‌ها، حرکتی است که در آن جاناتان با سرعت بالا سراغ تمام دشمنان حاضر در صحنه می‌رود و آن‌ها را سلاخی می‌کند.

اما همه‌ی این قدرت‌ها و سلاح‌ها را هم که کنار یکدیگر بگذارید باز هم نمی‌توان از ضعف‌های فراوان مبارزات بازی چشم‌پوشی کرد. شاید پزشک بودن جاناتان بتواند دلیلی برای حرکات عجیب او و خشک بودن ضرباتش باشد (که واقعا نیست)، اما برای هوش مصنوعی فقیر دشمنان دیگر نمی‌توان دلیلی پیدا کرد. مبارزات نه تنوعی دارند و نه خلاقیتی، کافی است با هر سلاحی دارید به دشمنان ضربه بزنید، یکی دو تا از قدرت‌ها را استفاده کنید تا سراغ دشمن بعدی بروید. استفاده از قدرت‌ها از نوار خون جاناتان کم می‌کند و باید با بی‌هوش کردن دشمن‌ها، گلویشان را گاز بزنید تا خون کافی به بدنتان برسد. اما این هم باعث نشده که بتوان حرکات عجیب کاراکتر اصلی بازی و بی‌حرکت ماندن دشمنان هنگام حمله به یکی دیگر را نادیده گرفت. مبارزات تن به تن آن سرعت و نرمی لازم را ندارند و به نظر می‌رسد به کار بیشتری نیاز داشتند. البته از دونت‌ناد که تجربه‌ی چندانی در این زمینه ندارد نمی‌توان انتظار بالایی داشت اما این بخش‌ها حسابی به تجربه‌ی بازی ضربه می‌زنند. اگر Vampyr می‌توانست روی همان جنبه‌ی کارآگاه‌گونه‌اش تمرکز کند و مبارزه‌ها را به حداقل خود می‌رساند احتمالا با بازی بهتری رو به رو بودیم، اما در آن صورت مخاطب عام شاید دیگر جذب بازی نمی‌شد. در پیش‌نمایش بازی گفتم چند نوع دشمن و گروه مختلف در بازی وجود دارد که هرکدام وظیفه‌ای دارند، اما در بازی همه‌ی آن‌ها یکی به نظر می‌رسند و انگار صرفا لباس‌های مختلفی دارند. البته تعدادی موجود هیولامانند در بازی وجود دارند که نحوه‌ی مبارزه با آن‌ها هیچ تفاوتی با سربازهای عادی خیابان‌ها ندارد.

[ad id='39844']

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *