[quote]با بررسی و نقد فیلم ناگهان درخت جدیدترین فیلم صفی یزدانیان خدمت شما عزیزان هستیم با ما همراه باشید[/quote]
فیلم قبلی صفی یزدانیان را دوست نداشتم. در مورد «در دنیای تو ساعت چند است» هم فضا صفر و صد بود. چرا «در دنیای تو ساعت چند است؟» را دوست نداشتم؟ میزان احساساتگرایی آن فیلم از حدی که معمولا میپسندم یا حتی تحمل میکنم خارج بود. آن مدلی که فرهاد عاشق بود من هم مثل دخترک بینوا اسمش را میگذارم ایجاد مزاحمت. در مقابل صفی یزدانیان فیلم کوتاهی هم دارد به نام «قایقهای من» که فیلم کوتاه محبوبم است. آن هم نوستالژی بازی دارد و رشت هم دارد. علی مصفا و لیلا حاتمی هم بازی کردهاند هرچند لیلا فقط با صدایش.
اما احساساتگراییاش کنترلشده است. در طول سفر از تهران به شمال، تمام خاطرات عشق و مرور کودکیها زنده میشود و علی مصفا در خانه اجدادی در رشت اول از همه میرود سراغ قایق چوبی دوران بچگیاش. قبلتر که صفی منتقد فیلم بود هم منتقدی بود که با شور و احساس درباره فیلمها مینوشت و نقدش را یا خیلی دوست داشتی یا اصلا دوست نداشتی
فیلم با ساختاری کولاژوار شروع میشود. با مرور خاطرات کودکی و بازسازی مدرسه در دوران پیش از انقلاب و به شکلی املیپولنوار اما بدون آن طنز و با قدرت بازسازی و صحنهسازی پایین. در مقابل وقتی به دهه شصت میرسیم و سفر به کرتامحله برای اینکه با کمک یک قاچاقچی محلی از کشور خارج شوند، فیلم به طنز آبزورد و پوچ مناسبی میرسد. «ناگهان درخت» با دو تم کلی پیش میرود: مادر، و انفعال/بزدلی شخصیت فرهاد. آن چه فرهاد در گفتارمتن تعبیر به انفعال یا بزدلی میکند در واقع منطبق نبودن اوست با الگوهای مردسالارانه و انتظارات هنجارین جنسیتی. “دوست داشتید من هم از اون مردها بودم که پشت فرمون مینشستم پشتم عرق میکرد برام خیار پوست میکندید؟” فرهاد رانندگی بلد نیست، تحکم لازم را ندارد و از کودکی هرکاری میکرده تا یک کارهایی را نکند. رابطه خوب او با مادر راه به تفسیرهای روانشناختی زیادی میدهد اما فیلم هرچقدر به سمت مادر میرود بهتر و بهتر میشود. مادری، پیری، خاطرات، زیبایی، رشت قدیم، موسیقی و سینما، دلبری در سکوت، تردید.. اینها همه تمهای موفقتر فیلم هستند.
رشت یک جغرافیاست در فیلم صفی یزدانیان یا یک مفهوم؟ به تصویر گذشته در فیلم نگاه کنید. لزوما مطابق واقعیت نیست. نمیتوان هم واقعیت را از دل گذشتهها بیرون کشید. در کشوری همزمان یکی در بیغولههایی کثیف زندگی کرده و کودکیاش را دوست دارد، یکی با کالسکه به مدرسه رفته و کودکیاش برایش شیرین است. یزدانیان گذشتهای را انتخاب و تصویر میکند که مردم برای رفتن به سینما بهترین لباسهایشان را میپوشیدند و برای بچه پاپیون میبستند و در سینما فیلمهای خیالپروری مثل مری پاپینز میدیدند. فارغ از غم دنیا. یک گذشتهی شاد. رشتِ فیلم، نماد زیباییهاست. چیزی فراتر از یک جغرافیاست و البته مناسبترین نماد برای مفهوم “زیبایی”. رشت دروازه ورود مدرنیته (لااقل یکی از این دروازهها در کنار تبریز و بوشهر و خوزستان) به کشور بوده و آب و هوایش همیشه بارانی است که در کشوری خشک و پرآفتاب هوای مطلوبی تلقی میشود و زیبایی طبیعتش مثالزدنی است. شهری که روشنفکر و شاعر زیاد داشته. شاعرانی مقیم شهر مثل سایه و نصرت رحمانی. صفی یزدانیان این قسمت از رشت را قاب گرفته و بیتوجه به واقعیت، رشت ذهنیاش را نمادی از ایران زیبا در نظر گرفته.
[ad id='39844']